كيهان«تك تيراندازان به صف!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد:سرنوشت مجلس نهم فردا با رأي ملت رقم ميخورد. اما تعيين 290 نماينده مجلس، همه آن ماجرايي نيست كه فردا بعد از يك ماراتن دست كم 6 ماهه رخ ميدهد. آن اثرانگشتي كه پاي برگههاي رأي ميخورد، ماجرايي بس بزرگ تر را روايت ميكند. اين اثرانگشت و نماد هويت را بايد زير ذره بين برد و خطوط جاري در آن را بازخواند. جوهر ملت ايران را بايد در همين انگشت اشارهاي جست وجو كرد كه بر جوهر ميغلتد و پاي برگه راي، نقش تشخص ميزند. اگر مفهوم انتخابات را «من رأي ميدهم، پس هستم» فرض كنيم، جا دارد از كيستي و چيستي اين هستي در قواره يك ملت بپرسيم و بكاويم كه آن انگشت اشاره، اشارت و دلالت بر كدام معاني دارد؟ پاسخ را كه گرفتيم، ميشود پيشاپيش برآورد كرد كه «برندگان» و «بازندگان» اين مصاف بزرگ انتخاباتي چه كساني هستند؟1- افراد و ملتهاي صاحب تشخص را بايد با دوستان و به ويژه دشمنانشان شناخت. اين طيف، جاذبهها و دافعههاي بسيار قوي دارند. به همان دليل كه داراي جاذبهها و جذابيتهاي فوق العاده هستند، دافعهها و دشمنان سرسختي هم دارند. ملت بزرگ ايران به اعتبار تاريخ بلند خود و سرفصل طلايي آن- انقلاب اسلامي- همان قدر كه پرجاذبه است، دشمناني سخت لجوج و عنود دارد؛ درست مانند امير مؤمنان علي عليه السلام. «علي از مرداني است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه، و جاذبه و دافعه او سخت نيرومند است… دوستاني دارد عجيب، تاريخي، فداكار و با گذشت… علي به همين شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمناني كه از نام او به خود ميپيچيدند. علي از صورت يك فرد، بيرون است و به صورت يك مكتب موجود است و به همين جهت گروهي را به سوي خود ميكشد و گروهي را از خود طرد ميكند. آري علي شخصيت دو نيرويي است» (استاد شهيد مرتضي مطهري، جاذبه و دافعه علي عليه السلام، صفحات 31الي34). ملت ايران در مشي خود به علي بن ابيطالب(ع) اقتدا كرده است. روح بزرگ دارد و اين روح بزرگ همچنان كه مورد استقبال مردمان نيك سيرت قرار ميگيرد، مغضوب طاغوتها و مستكبران و زورگويان واقع ميشود. تاريخ معاصر ما، چه سده پيش از انقلاب اسلامي و چه دهههاي پس از آن، اسناد انباشته اين دشمني هاست. ملت ما به تأسي از اميرمؤمنان و حضرت سيدالشهدا(ع) جريمه يك روح بزرگ را پرداخته، چون ميخواسته در برابر زورگويان و باج بگيرها زانو نزند. اگر كسي ميخواهد يقين كند كه انقلاب ما راه را درست آمده يا نه، يكي از شاهدان بردرستي مسير آن، نظاره در صف دشمنان ملت ايران است. افتخار ملت و حاكميت ماست كه خبيث ترين و فرومايه ترين رژيمهاي عالم نظير آمريكا و انگليس و اسرائيل، در خط مقدم دشمني آنان قرار دارند. ما اگر مسير را درست نيامده بوديم و تن به رذالت و ذلت سپرده بوديم، ميشديم رژيم حسني مبارك و ملك عبدالله و محمدرضا پهلوي كه حتي يك روز هم به ملتهاي خود اجازه دخالت در سرنوشت ممالك خود را ندادند و تبديل به گاو شيرده غرب شدند اما بدون كمترين انتخابات و دموكراسي، مورد تمجيد سران جبهه استكبار قرار گرفتند. اردوگاه غرب اكنون پراست از نوكرصفتاني كه در سلاخي حقوق بشر به كسوت سروران خود درآمدهاند. اما ملت ما با سابقه چند جنگ تحميلي در 200 ساله گذشته و چند كودتاي انگليسي- آمريكايي و بيش از يك قرن غارت منابع ملي خود از سوي استعمارگران، آموخت كه خود را از صف توسري خورهاي غرب خارج كند و روي پاي خود بايستد. خوبان و برگزيدگاني از همين ملت براي اين ايستادگي «فديه» شدند و خون پربركت آنان بر زمين اين خاك پاك ريخت تا جوهر انتخاب و افق اشارت انگشت اشاره ما هويتي زوال ناپذير داشته باشد. «ما براي بوسيدن خاك سر قلهها / چه خطرها كرده ايم… ما براي اينكه ايران خانه خوبان شود / رنج دوران برده ايم… ما براي اينكه ايران گوهري تابان شود/ خون دلها خورده ايم، خون دلها خورده ايم…». 2- توپخانه تبليغات دشمنان در 6 ماه گذشته كم نگذاشتند و از شليك آنچه در تركش داشتند، مضايقه نكردند. تا مگر آوردگاه و ميدان انتخابات از گردان ايران تهي شود. ظاهرشان رسانه بود و باطنشان از توپ و تانك و بمباران كم نداشت. و چطور ميشود مثلاً شبكه دولتي انگليس را رسانه نام نهاد در حالي كه در مرداد 1332- 58 سال پيش- به عنوان بي سيم سازمان جاسوسي MI6 عمل كرد و اسم رمز عمليات آژاكس را به كودتاچيان اعلام كرد تا كودتا را آغاز كنند؟! از دشمنان تاريخي ملت ايران توقعي جز عداوت و ريختن آتش تهيه پر حجم نبود اما از آنها كه به اعتبار نام و ژنتيك و محل تولد، نسبتي با ايران داشتند، چه؟ حكايت اينها كه به دشمن «گرا» دادند و سر سلاح او را به سوي ملت ايران دلالت كردند، حكايت شخصيتي متجسم در صورت «اشعث بن قيس كندي» است. مردي كه صاحب منصب در آذربايجان بود و در بيت المال دست ميبرد. سرانجام اميرمؤمنان مجبور به عزل او شد. امام درباره آيين سياستمداري خطاب به وي نوشت «حكومت، طعمهاي براي تو نيست بلكه امانتي است آويخته به گردنت و تو نگاهبان هستي از جانب مافوق خويش» (نامه 5 نهج البلاغه). اين مؤاخذهها البته براي حكومت ديني هزينه داشت. اشعث سرانجام در جنگ صفين، تبديل به گيرنده و تقويت كننده كدهاي فرستاده شده از سوي جبهه معاويه شد و ماجراي شوم حكميت را به نفع اردوگاه اموي و با فريب خوارج رقم زد. تاريخ از جمله ثبت كرده ماجرايي كه ميان اين منافق ديرين و امام در مسجد كوفه گذشت. حضرت در حال ايراد خطبه بود كه اشعث معترض شد و گفت «يا اميرالمؤمنين! اين جمله به ضرر توست نه به نفع تو». تاريخ روايت ميكند كه در برابر اين تظاهر به خيرخواهي و مصلحت جويي، امام با گوشه چشم به او نگريست و در چند جمله با مرور سوابق نفاق و خيانت او از صدر اسلام تا آن روز فرمود «… و آن مردي كه شمشير دشمن را به سوي قوم و مردم خود دلالت كند و مرگ را به سوي آنان كشاند، سزاوار است كه خويشان و نزديكان با او دشمني ورزند و دورترها (ديگران) از او ايمن نباشند.» (خطبه 19 نهج البلاغه). آنها كه عرصه سياست را رصد ميكنند، طي يك سال اخير در رسانههاي غربي نظير واشنگتن پست به وفور مرور كردند چگونه برخي عقده داران رانده شده از قدرت- پالايش شده به واسطه جمهوريت و اسلاميت و راي ملت متدين- به دشمنان گرا دادند تا تحريمهاي اقتصادي به قول خودشان «گزنده» و «فلج كننده» را به نهايت برسانند. در همين ملاقاتها گفته شد و بعدها به اختصار و اجمال بر صفحات نشريات در رسانههاي غرب نقش بست كه بايد ملت ايران را به ستوه آورد تا دست از پايداري بر سر آرمانهاي خود بكشد. علناً گفتند بايد انتقام اين مقاومت را از مردم گرفت و آنان را عاصي كرد تا پاي صندوقها نروند. آيا اين تيرها و ترفندها جز براي كاستن از كينه انباشته در دل دشمنان بود؟ و مگر نه اينكه در سالهاي دفاع مظلومانه، كاسپار واينبرگر وزير دفاع وقت آمريكا گفت ريشه ملت ايران را بايد سوزاند؟ آيا رسانههاي اروپايي از قول برخي مأموران سابق سيا ننوشتند كه رابرت گيتس به هنگام رياست سازمان جاسوسي آمريكا بارها گفت ايراني خوب و ميانه رو وجود ندارد و ايراني ميانه رو، ايراني مرده است؟! شما بگوييد دشمنان علي الاطلاق چنين ملتي، چگونه «اشعث» هاي جديد را استثنا كردند و به نشستهاي پرطمطراق دعوت كردند و جايزه دادند و تحسين نمودند؟ آيا ملت ايران به اعتبار تشخص خود در تحريم باشد- و به قول آقاي گيتس سزاوار گذاشتن در سينه ديوار قلمداد شود- اما جماعتي در اين ميان از همان جوخههاي آتش، آفرين بگيرند؟ براي كدام خدمت؟ حضور در جوخه آتش يا دادن «گرا» براي دقيق تر زدن دشمن؟!فردا روز حساب كشيدن و پاسخ گفتن به اين جماعت جفاكار هم هست. ملت ما«چرا جبهه ايستادگي را برگزيدم؟» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم ناصر داووديراد است که در آن میخوانید:هنگامي به عنوان يك اقتصاددان و كارآفرين و با دغدغه اصلاح امور اقتصادي كشورم و ايجاد اشتغال براي مردم بهويژه جوانان پا به عرصه انتخابات نهادم اين سوال براي همه كساني كه مرا ميشناختند پيش آمد كه در كدام جبهه سياسي حضور خواهم يافت. اما اندك زماني نگذشت كه با قاطعيت و شوق، جبهه ايستادگي ايران اسلامي را برگزيدم و آنان نيز از من استقبال كردند اما سوال همچنان توسط برخي از من پرسيده ميشد: چرا جبهه ايستادگي؟از همين رو برآن شدم تا در مجالي اندك به شرح آنچه بپردازم كه مرا به سمت جبهه ايستادگي سوق داد يا به زباني ديگر سبب احساس همرايي بين من و ديدگاههاي جبهه شد.جبهه ايستادگي در حقيقت يك جبهه سياسي متشكل از طيفهاي متعدد يازدهگانه است كه همه اين طيفها اصولگرا و منتقد دولت هستند اما اصولگراهايي كه اصولگرايي را يك مفهوم بزرگ دانسته و برخلاف برخي دوستان اصولگرا (جبهه متحد) دايره اصولگرايي را بسته و تنگ نميبينند و هرفرد معتقد به اصل ولايت مطلقه فقيه و قانون اساسي و پايبند به اصول و ارزشهاي نظام را عضوي از دايره وسيع اصولگرايي ميخوانند.اين در حالي است كه برخي از دوستان تنها عضويت در تعداد معدودي حزب و تشكل خاص را صرف نظر از نوع تفكر يك فرد دليل اصولگرا بودن وي ميدانند كه خطر بزرگي براي فضاي سياسي كشور است. اين تفكر كه اخيرا تبديل به جبهه ايستادگي شده از ابتدا بر نقد اصولي دولت در عرصههاي سياسي اصرار داشته اما هرگز اين ايستادگي مداوم را تبديل به منازعه سياسي و اشكالتراشي در كار مملكت نكرده و در عين حفظ موضع انتقادي و رقابت سياسي خود با مجموعه دولت بر عملكرد صحيح دولت صحه گذاشته و نقد منصفانه را به نقد غير اخلاقي (با وجود مزاياي سياسي آن) ترجيح داده است. به عنوان مثال حمايت دكتر محسن رضايي از اجراي طرح هدفمندي توسط احمدينژاد و شجاعانه خواندن اين اقدام در فضايي كه همه با تضعيف روحيه و جنگ رواني بر اضطراب جامعه در آستانه آغاز طرح هدفمندي ميافزودند نمونه بارزي بر اين مدعاست. اين اقدام كه تنها براي مصالح كشور و در راستاي منافع عمومي صورت گرفت اقدامي بود كه عدم انجام آن ميتوانست استفاده سياسي هم داشته باشد.پس در چند عبارت خلاصه ميتوان ويژگيهاي برجسته زير را براي جبهه ايستادگي ايران اسلامي ذكر كرد كه دلايل من براي انتخاب اين جبهه بودند: 1) اصولگرايي در عين منتقد بودن2) حضور مستمر در جريان نقد دولت از ابتدا تاكنون3) نگاه باز به دايره اصولگراييخراسانسياست سرزمين سوخته و رقص شيطنت آميز اعراب در سوريه» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضارضاخواه است كه در آن ميخوانيد:به دنبال برگزاري نشست بي نتيجه ائتلاف غربي عربي ضد سوري در تونس به نظر ميرسد، همان طور که روز گذشته دبيرکل ناتو براي چندمين بار از زمان آغاز ناآراميها در سوريه گفته است، ناتو قصد مداخله نظامي در سوريه به شيوه ليبي را ندارد و قرار است که بحران سوريه به صورت يک موضوع منطقهاي به سرانجام برسد. اوضاع بد اقتصادي در اروپا، نزديک بودن انتخابات رياست جمهوري در فرانسه و آمريکا، حمايت جدي روسيه و چين از دمشق، جايگاه ويژه سوريه در محور مقاومت و تفاوت ساختار ژئوپلتيک منطقه خاورميانه با شمال آفريقا عواملي هستند که تکرار سناريو ليبي در سوريه را ناممکن ميسازد. از سوي ديگر نبود يک اپوزيسيون قدرتمند مخالف بشار اسدو تفرقه و تکثر شديد مخالفان نظام حاکم بر سوريه باعث شده تا آينده سوريه پس از بشار اسد براي سياستمداران منطقهاي و فرامنطقهاي نگران کننده باشد. در همين حال اين نکته را نبايد فراموش کرد که کج سليقگي ترکيه و سياست کينه جويانه کشورهاي عربي، ماندن بشار اسد در قدرت را براي ايشان بسيار پرهزينه ساخته است، به گونهاي که تصور بازگشت آرامش به سوريه تبديل به کابوس دائمي اين رژيمها در منطقه شده است. قابليت انعطاف پذيري دستگاه ديپلماسي کشورهاي غربي به گونهاي است که اگر همين فردا ناآراميهاي سوريه تمام شود، آنها آماده خواهند بود تا با گردش 180 درجهاي عبور سوريه از بحران را به بشار اسد تبريک گويند. اتفاقي که در ماجراي انقلابهاي تونس، مصر و ليبي شاهد آن بوديم. اما اين ويژگي منحصر به دستگاه ديپلماسي غربي است که در عرصه بين الملل دوست و دشمني غير از منافع براي خود تعريف نکرده است، و ساختارهاي سياست خارجي کشورهاي منطقه از چنين قابليتي برخوردار نيستند، نمونه آن هم مداخله شتاب زده برخي در بحران سوريه است. با اين حال کشورهاي غربي مجبورند به خاطر حفظ همپيمانان منطقهاي شان به ويژه عربستان، قطر و ترکيه همسويي خود را با ائتلاف منطقهاي ضد سوري ادامه دهند. با توجه به اين مسائل شايد بتوان تاکيد دبيرکل ناتو بر حل منطقهاي بحران سوريه را بهتر درک کرد. حل منطقهاي بحران يعني اين که کشورهاي غربي ديگر توان مداخله نظامي در کشور ديگري را به بهانه “دموکراسي سازي” و “حمايت از حقوق بشر” ندارند، به ويژه اين که سوريه نه مانندليبي در همسايگي مرزهاي اروپا است و باز هم نه همچون ليبي از منابع سرشار نفتي برخوردار است که بتوان به دنبال اشغال، هزينه جنگ را از طريق آن جبران کرد. لذا اگر قرار است جنگي هم صورت گيرد،هزينه و نيروي نظامي آن را بايستي کشورهاي منطقه بر عهده بگيرند. البته در چنين سناريويي کشورهاي غربي با فروش سلاح به رژيمهاي منطقه ميتوانند اقتصاد خود را از بحران اقتصادي برهانند. ايجاد يک درگيري منطقهاي بسيار بعيد است، امير نشين قطر پول دارد اما براي تامين نيروي پليس خود هم مجبور است از پاکستان مزدور استخدام کند. عربستان در گير ناآراميهاي داخلي، بحران بحرين و يمن است و نيروي نظامي اش هم ياراي مقابله با ارتش سوريه را ندارد. تنها ارتشي که در ميان ائتلاف منطقهاي ضد سوري توان مقابله با ارتش سوريه را دارد، ارتش ترکيه است. ارتشي که زمزمههاي مخالفت با رويکرد حزب عدالت و توسعه، حزب حاکم بر اين کشور، در مقابل بحران سوريه در آن از مدتها قبل به گوش ميرسيد. واقعيت اين است که ژنرالهاي ترک که همواره روحيه عرب ستيزي داشتهاند و کانون تمرکز نيروهاي لائيک در ترکيه ميباشند به هيچ وجه حاضر نيستند به خاطر گروههاي سلفي کشور همسايه و يا ماجراجوييهاي رجب طيب اردوغان جنگ با سوريه را آغاز کنند، جنگي که تجربه قبلي نشان ميدهد هزينه بالايي را به همراه خواهد داشت. لذا به نظر ميرسد سناريوي ائتلاف عربي غربي ضد سوري با يک مدل عربي درحال پيشروي است. تجربه عملکرد عربستان سعودي در افغانستان نشان ميدهد، تروريسم، وهابي گري و مداخله نظامي غير مستقيم سه ضلع مدل تاکتيکي اعراب براي مقابله با کشورهاي رقيب بوده است. لذا اين کشور از يک سو علماي وهابي و سلفي را تحريک خواهد کرد تا با اعلام حکم جهاد بر عليه سوريه، گروهها و جريانهاي تندرو منطقه را به داخل مرزهاي اين کشور گسيل داده و از سوي ديگر با حمايت تسليحاتي و مالي اين گروهها و همچنين ايجاد يک درگيري نظامي طولاني مدت علاوه بر از بين بردن مشروعيت سياسي سوريه به عنوان يکي از پايههاي محور مقاومت در منطقه بوسيله جنگ رسانهاي فراگير، با اتخاذ سياست سرزمين سوخته، کشور سوريه را به افغانستاني ديگر تبديل کند. ساماندهي گروههاي تندرو در ليبي، تونس، مصر و مغرب عربي ماموريتي است که قطر با پشتوانه معنوي شيخ يوسف القرضاوي در اين سناريو بر عهده دارد. عربستان نيز به کمک علماي وهابي جنگجوياني را از پاکستان، عراق، افغانستان و يمن عازم سوريه خواهد کرد. حضور گسترده نيروهاي القاعده در ميان مخالفان مسلح سوريه به گونهاي شده است که وزارت خارجه آمريکا نگراني خود را از دست يابي تروريستها به تسليحات ارسالي غرب صراحتا اعلام کرده است. سناريوي سرزمين سوخته رقص شيطنت آميز عربي است که چنان چه موفقيت آميز هم باشد (که به اعتقاد بسياري از تحليل گران به خاطر ساختار سياسي اجتماعي بسيار متفاوت سوريه نسبت به افغانستان و آسيب پذيري ترکيه، لبنان، عراق، اردن و رژيم صهيونيستي در اين سناريو احتمال موفقيت آن بسيار کم است) در طولاني مدت به باز توليد خشونت و اسلام طالباني خواهد انجاميد و اين يعني بن لادني نو، القاعدهاي جديد و يازده سپتامبري ديگر. جمهوري اسلامي«تحليل سياسي هفته» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:امروز و در واپسين هفتههاي فصل زمستان و در آستانه خجستگي طبيعت، مردم ايران ميلاد فرخنده يازدهمين مظهر هدايت و معنويت، حضرت امام حسن عسكري عليه السلام را گرامي ميدارند. هر چند دوران امامت شريف اين امام همام بيش از 6 سال به طول نيانجاميد و ايشان در 28 سالگي به جوار قرب الهي شتافتند ولي با تمام محدوديتي كه خلفاي عباسي براي آنحضرت فراهم كرده بودند، ايشان با تربيت شاگردان زبده، مناظره با مخالفان، هدايت و تعليم شيعيان از طريق نامهنگاري، موضعگيري قاطع در برابر منحرفان و آماده نمودن شيعيان براي عصر غيبت به حفظ و نشر ميراث فرهنگ تشيع پرداخته و با اخلاق حسنه خويش، افراد مستعد را جذب كرده و با سخنان دلنشين و روح افزاي خود، الگوي مجسم قرآن و اسلام بودند. در اين هفته فضاي جامعه بشدت تحت تأثير تبليغات انتخابات مجلس نهم بود و امروز با پايان يافتن زمان تبليغات كانديداها، مردم براي حضور جدي و شكوهمند در پاي صندوقهاي رأي آماده ميشوند. شايد يكي از بزرگترين موضوعات اين هفته عدم رعايت فرهنگ صحيح تبليغات و عدم اعتدال و انصاف در تبليغات و حفظ نكردن حرمتها بود كه اين روزها به يك حاشيه پررنگ و ممتد در رقابتهاي سياسي بويژه انتخاباتي تبديل شده است. به هر حال مردم امروز در آستانه 12 اسفند خود را براي انتخاب نمايندگان اصلح آماده ميكنند و به فرموده رهبر، روز جمعه سيلي سختي به چهره استكبار ميزنند. حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي ديروز در ديدار هزاران نفر از قشرهاي مختلف مردم و خانوادههاي معظم شهيدان و ايثارگران، حساسيت انتخابات روز جمعه را بيشتر از انتخابات دورههاي قبل دانستند و با اشاره به اهيمت بسيار زياد حضور گسترده مردم در انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، تأكيد كردند: به لطف الهي، ملت ايران در انتخابات روز جمعه، سيلي سختتري از 22 بهمن، به چهره استكبار خواهد زد و عزم و اراده مستحكم خود را به رخ دشمن خواهد كشيد تا جبهه استكبار بداند كه در مقابل اين ملت، كاري از پيش نخواهد برد. ايشان با اشاره به تبليغات پرحجم و گسترده چندين ماهه رسانههاي جبهه استكبار براي دلسرد كردن مردم از حضور در انتخابات مجلس افزودند: در همه دنيا، انتخابات پرشور، مظهر زنده بودن يك ملت و عزم و اراده راسخ آنان است، بنابر اين در هر كشوري كه حضور مردم در انتخابات گسترده باشد، نشانه هوشياري ملت و همراهي آنان با نظام خود است. در موضوعات خارجي هفته، برگزاري همه پرسي اصلاح قانون اساسي در سوريه و تعيين جايگزين براي ديكتاتور يمن، دو موضوع مهم خبري هفته جاري را تشكيل ميدادند. همچنين تداوم قيام مردمي در بحرين ديگر رويداد خبري با اهميت بود. حكومت سوريه اين هفته طرح اصلاح قانون اساسي را به همه پرسي گذاشت. در اين طرح، آنچنانكه گفته شده است تغييرات عمدهاي در راستاي استقرار دمكراسي و برآورده ساختن خواست مخالفان دولت ايجاد شده است تا بهانه از دست عواملي كه با توسل به برخي موارد موجود در قانون اساسي، در اين كشور بحران سازي ميكنند، خارج ساخته شود. در اين طرح، براي نخستين بار مقرر شده است تا حكومت تك حزبي، كه طي آن حزب بعث به عنوان تنها تشكل سياسي ايفاي نقش ميكرد، به چند حزبي تغيير يابد و همچنين مدت رياست جمهوري حداكثر به دو دوره محدود شود. علاوه بر اين، موارد ديگري نيز در اصلاح قانون اساسي لحاظ شده است كه عمده خواستههاي مخالفان را تشكيل ميدهد. مقامات سوري اعلام كردند كه در همه پرسي اخير حدود 60 درصد كل مردم شركت كردند كه از ميان آنها، 89 درصد به اصلاح قانون اساسي رأي مثبت دادند. در پي برگزاري همه پرسي، بشار اسد رئيسجمهور سوريه روز سه شنبه دستور اجرايي شدن اصلاحات را صادر كرد كه اين به معناي آغاز دوره جديد سياسي در سوريه محسوب ميشود. طرح اصلاح قانون اساسي، اقدام حساب شده و مهمي بود كه موقعيت دولت سوريه را تقويت ميكند و آزموني براي مخالفان بشار اسد است كه اگر دنبال خواستههاي سياسي بودهاند اكنون با اصلاحات اخير، عمده خواستهها و اهداف آنها محقق شده است. اين حركت دولت دمشق، در عين حال قدرت مانور و جنجال سازي را از عوامل معاند و دولتهاي خارجي تا حدود زيادي سلب ميكند و آنها را به فاز انفعال مياندازد. از آنجائيكه برخي دولتهاي عرب منطقه و متحدين غربي آنها از ابتدا هم در فكر مردم سوريه نبودند بلكه اهداف مورد نظر و اغراض سياسي خود را دنبال ميكردند، بعيد است كه دست از شرارتهاي خود بردارند ولي ادامه روند گذشته، رسوايي و عدم مشروعيت اقدامات آنها را فراهم ميسازداين هفته “عبدربه منصور هادي” معاون ديكتاتور يمن كه در يك رقابت تك نفره به پيروزي رسيد! مراسم جشن رياست جمهوري خود را برگزار كرد. جالب است كه در اين مراسم علي عبدالله صالح، ديكتاتور يمن كه 33 سال با ايجاد حكومت خودكامه عليه ملت يمن ظلم و جنايت كرده است، به عنوان مهمترين شخصيت در كنار رئيسجمهور جديد قرار داشت. رسالت«حساسيت انتخابات فردا» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد:کمتر از 24 ساعت تا آفرينش حماسهاي ديگر توسط ملت ايران زمان باقي است و جهان منتظر نظاره رخداد بي نظيري در ايران است که در کمتر نظام سياسي معمول است. از نيمه دوم قرن بيستم و پس از جنگ جهاني دوم که دموکراسي به عنوان يک نظام سياسي رايج در اغلب کشورهاي دنيا مورد پذيرش قرار گرفت مشارکت سياسي 30 تا 40 درصدي معمول در انتخابات مبناي مشروعيت نظامهاي سياسي تلقي ميشود. در آمريکا هزينههاي بسياري براي نام نويسي صورت ميپذيرد اما هنوز نتايج دلخواه به دست نيامده است. در انتخابات کنگره سال 2010 تنها 37/8 درصد واجدين شرايط در انتخابات شرکت کردند. در سال 2006 باز در انتخابات کنگره37/1 درصد مشارکت داشتند و در سال 2002 نيز اين رقم از 37 درصد بالاتر نرفت. اين در حالي است که در سال 2008 ميلادي براي نام نويسي از هر راي دهنده فعال 4. 11 دلار از محل ماليات دهندگان آمريکايي هزينه شده است. مردمسالاري ديني که محصول انقلاب اسلامي ملت ايران و الگويي بديع و بي نظير در ميان نظامهاي سياسي حال حاضر در دنياست توانسته در 30 انتخابات طي 33 سال گذشته نصاب مشارکت را همواره بالاي 50 تا 60 درصد حفظ کند و تنها به عنوان يک نمونه در انتخابات 2 سال پيش اين مشارکت را به رکورد بي سابقه 85 درصد برساند. روز گذشته رهبر معظم انقلاب در ديدار هزاران نفر از قشرهاي مختلف مردم و خانوادههاي معظم شهيدان و ايثارگران با اشاره به درصد پايين مشارکت مردم آمريکا در دورههاي مختلف انتخابات رياست جمهوري در سالهاي اخير، خاطرنشان کردند: اين ميزان مشارکت، با حضور گسترده مردم در انتخابات رياست جمهوري سال 88 و همچنين انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي، به هيچ وجه قابل مقايسه نيست و هدف تبليغات پرحجم رسانههاي جبهه استکبار نيز، گرفتن اين حضور پرشور و گسترده از ملت ايران است. حساسيت نهمين انتخابات مجلس شوراي اسلامي از چند حيث بيشتر از انتخابات مجالس گذشته است که تا اين اندازه باعث شده دشمن تمام اهرمها و ابزارهاي در دست خود را به کار بيندازد تا به زعم خود با دامن زدن به برخي نارضايتيها باعث کاهش مشارکت در انتخابات گردد اما اين حساسيت از آن روست که:1- اين انتخابات اولين انتخابات پس از فتنه 88 است و دشمن تلاش دارد تا وانمود کند جريان معترض زنده است و انتخابات را تحريم کرده است. 2- امروز ايران و جهان در يک پيچ بزرگ تاريخي قرار دارند و در جريان بيداري اسلامي نظام مردمسالاري ديني به عنوان يک الگوي تمام عيار پيش روي ملتهاي منطقه مطرح است. امروز چشم ميليونها جوان مسلمان و انقلابي از تونس، مصر و ليبي در شمال آفريقا گرفته تا بحرين، يمن، عربستان در خاورميانه به انتخابات روز 12 اسفند است. دشمن تلاش دارد به نحوي با کم رونق نشان دادن انتخابات مجلس ايران و يا ايجاد برخي خللها و خدشهها مانع از الگوگيري ساير کشورهاي منطقه گردد. 3- از شش ماه پيش موج گستردهاي از فشارها، تحريمها و تهديدها عليه جمهوري اسلامي در حوزههاي مختلف سياسي، اقتصادي، رسانهاي و فرهنگي شروع شده تا از ميزان مشارکت در انتخابات نهم مجلس کاسته شود. مطمئنا حضور و مشارکت گسترده مردم و برگزاري يک انتخابات قوي ميتواند بخش زيادي از اين فشارها را از بين ببرد و باعث شود تا تير دشمن کمانه کند. 4- عدهاي از پادوهاي جبهه استکبار در داخل و خارج از کشور به خيال خودشان فکر ميکنند حال که در ساز تحريم انتخابات دميدهاند و به طور سازمان يافته برخي از سازمان راي خود را تشويق به نيامدن پاي صندوقها ميکنند ميزان مشارکت نسبت به انتخابات گذشته پايين ميآيد. اين در حالي است که اغلب گمانه زنيها حکايت از آن دارد که اصلي ترين و اولين متضرر انتخابات جمعه همين پادوهاي جبهه استکبار هستند که با اين اقدام کودکانه خود در انتخابات نهم آخرين ميخ را هم بر تابوت جريان فتنه کوبيدند. 5- ترکيب مجلس نهم به نحو موثري در انتخابات رياست جمهوري يازدهم تعيين کننده است. مجلس نهم تنها يک سال با دولت دهم همراه است و در سال دوم خود با دولت يازدهم مواجه ميشود. 6- مجلس نهم ماموريت نظارت بر اجراي برنامه پنجم توسعه را بر دوش دارد که يکي از جامع ترين و کامل ترين برنامههاي توسعه براي پيشرفت و آباداني کشور است. 7- انتخاب يک مجلس صالح، قوي و سالم در روز جمعه ميتواند بر ريل گذاري قطار خصوصي سازي در کشور در راستاي اجراي سياستهاي کلي اصل 44 قانون اساسي ابلاغ شده توسط مقام معظم رهبري نقش بسزايي داشته باشد. 8- مجلس نهم احتمالا با بحثهاي کارشناسي در خصوص نوسازي نظامي سياسي و ياحتي مباحث اجرايي درباره ساختار رياستي و يا پارلماني مواجه است. از اين رو يک مجلس متعهد، کارآمد و تخصصي ميتواند در جريان نوسازي قابل اطمينان باشد. سياست روز«هراس غرب از حماسه حضور» عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم علي تتماج است كه در آن ميخوانيد:در بررسي مواضع محافل سياسي و رسانهاي كشورهاي غربي يك نكته قابل توجه، مشاهده ميشود و آن، فضا سازي گسترده آنها درباره حضور ملت بزرگ ايران در انتخابات مجلس نهم ميباشد. در حالي ملت ايران خود را براي مشاركت فعال در محور ديگري از تعيين سرنوشت خود آماده ميكند كه محافل رسانهاي و سياسي غربي و صهيونيستها دو رويكرد را در پيش گرفتهاند. برخي از آنها با سكوت و پرداختن به حاشيهها چنان وانمود ميكنند كه هيچ تحول مهمي در ايران روي نداده و گويي اصلا انتخاباتي در جمهوري اسلامي برگزار نميگردد. برخي ديگر از محافل رسانهاي و سياسي نيز با تكرار شيطنتهايي كه در گذشته اجرا ميكردند، به دنبال فرافكني و به زعم خود غبار آلود ساختن فضاي انتخابات هستند. اين دو رويكرد در حالي در ظاهر با هم متفاوت هستند كه در عمل يك هدف را پيگيري ميكنند و آن دلسرد ساختن ملت ايران و كم اهميت ساختن حضور گسترده مردم در تعيين سرنوشت خود و كشورشان ميباشد. حال اين سوال مطرح است كه دليل چنين رويكردي چيست و چرا محافل رسانهاي و سياسي غرب تلاش دارند كه حماسه حضور مردم در انتخابات را كم رنگ سازند؟ در پاسخ به اين پرسش دو نكته قابل توجه است. اولا كشورهاي غربي همواره از اتحاد ميان ملت و نظام اسلامي در هراس بوده و با ابزارهاي مختلف برآن بودهاند تا چنان وانمود كنند كه چنين پيوندي سست گرديده است. در همين حال غربيها در ماههاي اخير با شكستهاي سنگيني در برابر ايران مواجه شدهاند كه دستاوردهاي جديد هستهاي و ماهوارهاي، اعمال تحريم عليه نفت غرب از سوي ايران در كنار اذعان جهانيان به ناتواني غرب در تهديد نظامي ايران و در نهايت آشكارتر شدن جايگاه ايران در معادلات منطقهاي و جهاني، خشم غرب را به همراه داشته است. با توجه به اين شرايط ميتوان گفت كه غرب با رويكرد به فرافكني انتخاباتي به زعم خود تلاش دارد ضمن سرپوش نهادن بر ناكاميهاي خود در برابر ايران، در فضاسازي تبليغاتي ادعاي تاثير گذاري سياستهاي تهديدي و تنبيهي خود بر ايران را مطرح سازد. هدف نهايي آنها غبار آلود ساختن فضاي داخلي ايران و تضعيف موقعيت منطقهاي و جهاني آن است. ثانيا، جمهوري اسلامي ايران، الگويي براي ملتهاي آزادي خواه جهان از جمله كشورهاي عربي تازه رها شده از دست حاكمان ديكتاتور و نيز ملتهايي مانند يمن، بحرين و عربستان است كه خواستار اجراي دموكراسي واقعي بر اساس شريعت اسلامي در كشورشان هستند. برگزاري انتخابات در ايران در شرايط كنوني الگويي ديگر از دموكراسي اسلامي را پيش روي ملتها قرار ميدهد كه نتيجه آن تقويت جايگاه منطقهاي و جهاني ايران و تزلزل دشمنان آن است. بر اين اساس غرب تلاش دارد تا از تحقق اين امر جلوگيري نمايد تا به زعم خود به مقابله با جايگاه جهاني ايران بپردازد. آنها برآنند تا چنان وانمود كنند كه ملت ايران از آرمانهاي خود دست كشيده، لذا ديگر الگوي مناسبي براي ملتهاي منطقه نميباشد و ملتها بايد به سوي الگوهاي غربي و حتي مقابله با ايران روي آوردند. در جمع بندي كلي از آنچه ذكر شد ميتوان گفت كه غرب با اقدامات فرافكنانه به دنبال تاثير گذاري منفي بر حضور ملت ايران در تعيين سرنوشت خود و كشورشان و در بعد كلانتر به چالش كشاندن جايگاه ارزنده ايران در معادلات منطقهاي و جهاني هستند در حالي كه ملت ايران با بصيرت و حضور گسترده در انتخابات، شكستي سنگين را به اين توطئهگران تحميل خواهند ساخت. مردم سالاري«بعد از امروز» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ضيا مصباح است كه در آن ميخوانيد:با اتمام انتخابات مجلس و فرو نشستن به اصطلاح رقابتهاي انتخاباتي، ضرورت وجود احزاب و تشکيلات منسجم، پايدار و مقبولي که بتوانند برنامه ريزي علمي و اصولي براي حل و فصل مسائل کلان کشور و حفظ منافع ملي و تقويت جايگاه کشور در منطقه و جهان دلسوزانه و براساس نياز جامعه ارائه دهند و بالاخره با برنامههاي از پيش تعيين شده بر آن نظارت کنند، کاملا احساس ميشود. تاريخ معاصر ايران نشان داده که هر زمان حکومت براي ايجاد تشکيلات سياسي اقدام کرده يا در زمان قدرت در تاسيس حزب يا ايجاد سازمانهاي سياسي ذينفع بوده، چنين سازمانهايي به علت هجوم افراد سودجو، با يک رشد و توسعه ظاهري همراه شده است. اما اغلب بر اثر عدم استقبال افراد معتقد، ميهن دوست و با ايمان از اينگونه سازمان ها، اين دسته بنديها برخلاف ظاهر قدرتمند از درون تهي شده و به محض پايان يافتن موقعيتها و شرايط يا مواجه شدن با مشکل از ميان رفتهاند. طبيعت کار تشکيلاتي در فعاليتهاي حزبي و سازمانهاي سياسي، علاقه خاص و صرف وقت و کار زيادي را ايجاب ميکند. اختلاف سليقه نه تنها در امور مهم بلکه در مسائل جزئي و کم اهميت و اصرار و پافشاري بعضي در پيشبرد نظريات خود در همه قضايا، عدم گذشت و نداشتن انعطاف برخي افراد در تصميم گيريهاي اجتماعي، به خصوص در تضاد شخصيتي افراد همراه با جاه طلبيهاي نامحدود، عدم تحمل شخصيت و ارزشهاي ديگران، سازمان هاي اجتماعي و سياسي ميهن ما را در تاريخ يکصد ساله اخير تحت تاثير قرار داده است. اين نقاط ضعف در هر جا وجود داشته باشد فعاليت براي ايجاد تشکيلات را با مشکل جدي مواجه ميسازد که نمونههاي آن را بسيار ميتوان سراغ گرفت. اين نقيصه بزرگ اجتماعي از اثرات روش سرکوب حکومتهاي خودکامه و استبدادي در دوران تاريخ طولاني ميهن ما بوده و انوار کوتاهي که از روزنههاي باريک در دوران آزادي ايران در يکصد سال اخير هر چند يک بار تابيدن گرفته به علت عدم تداوم و پيوستگي آن کافي براي زدودن همه اين آثار ناگوار نبوده است. اميد اين که تجربيات نسلها در پهنه تحولات اجتماعي، آمادگي لازم را براي کار دسته جمعي مستمر و پايدار در سازمانهاي اجتماعي به ميزان بيشتري فراهم سازد تا پيشرفت همه جانبه را باعث شود. اکنون که با آگاهي بيشتر به گذشته مينگريم اگر بتوان همه جهات و عوامل را در نظر بگيريم و امکانات عظيم و آمادگي همه قشرهاي جامعه را براي مشارکت در يک سازمان سياسي و ايجاد قدرت تشکيلاتي ارزيابي کنيم بهتر ميتوان به اشتباهات گذشتگان در ايجاد سازمان سياسي به منظور تشکل تودههاي مردم پي برد و علل، حوادث و رويدادهاي بعدي را دقيقا مطالعه کرد و به داوري نشست. اميد آنکه ضرورت سازماندهي احزاب قوي و پايدار در جامعه از هم اکنون تا انتخابات رياست جمهوري آتي آنچنان فراهم شود که مملکت به صورت دائم مواجه با بي برنامگي، تغيير مکرر مديران اجرايي براساس ارتباطات نه ضوابط و نهايتا افت ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي ناشي از عدم وقوف به مسائل اقتصادي و فرهنگي و… نباشد و دست به کاري زنند که غصه سرآيد و مديريت کشور طوري عمل کند که مديريت امور بر برنامههاي دقيق کلان متکي شود و احساسات، سلايق و روابط شخصي گذرا، مجال اثرگذاري نداشته باشد. قدس«باید بایستیم» عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم حمزه واقعی است كه در آن ميخوانيد:فردا ملت ایران بیش از هر زمان دیگری در معرض ارزیابی و رصد خواهد بود، هم از سوی دشمنان و هم از طرف علاقه مندان. همه چشمها به ایران دوخته شده است، زیرا ایران کانون الهام بخش و محور بیداری اسلامی است و به هر میزان که مردم آن مطمئن تر، محکم تر، پرتپش تر، مقتدرتر به میدان بیایند، جریانهای اسلام گرا و آزادی خواه جهان بیشتر تقویت و برانگیخته خواهند شد. به این بخش از سخنان مدبرانه ولی امر مسلمین جهان که دیروز اظهار داشتهاند بنگرید:«این نوبت انتخابات، حساسیتش از دفعات قبل بیشتر است؛ به خاطر اینکه تیرهای موجود در ترکش استکبار علیه مردم تمام شده… این تیرهای آخر است، باید بایستید. مردم ایران در هر دوره زمانی با نشاط، پرشور و پرقدرت مشارکت داشتهاند و در این دوره به دلیل شرایط جهانی و منطقه ای و از آنجا که در معرض رصد، داوری و ارزیابی بیشتری هستیم، حضوری هوشمندانه تر خواهند داشت. مطلب دیگری که به نظر می رسد باید به آن توجه ویژه ای مبذول داشت، جایگاه مجلس است. اساساً وزن هر دستگاه و یا نهادی را باید در جایگاه، نقش و کارکردی که داشته و یا می تواند داشته باشد جستجو کرد. برخی از نهادها، شعاع، گستره و اثرگذاری محدودی دارند و بعضی دیگر از اهمیت و جایگاه و اثرگذاری بیشتری برخوردارند. با این مقدمه کوتاه، باید گفت که اهمیت مجلس به این دلیل است که نمایندگان ملت برایند آنها و نماینده آنها در همه امور کشورند و تمامی جهت گیری، سیاستها و راهبردها را مستقیم و غیرمستقیم در اختیار دارند. کوتاه ترین، دقیق ترین و جامع ترین جمله را در این زمینه حضرت امام خمینی قدس ا… نفسه الزکیه فرمودهاند که «مجلس در رأس همه امور است». درنگ و دقت و تأمل در این جمله، می تواند اهمیت، مکانت، جایگاه و نقش آفرینی مجلس را در همه امور فرا دیدمان نهد. نکته ای که باید به دقت مورد توجه و مطمح نظر قرار گیرد، این است که مجلس شورای اسلامی دو وظیفه مهم و حیاتی برعهده دارد که ذیل این دو نقش می تواند همه امور خرد و کلان کشور را تحت تأثیر و زیر نفوذ خود قرار دهد که نخستین وظیفه آن قانونگذاری و دومین آن، نظارت بر حسن اجرای قانون است. مجلس با این دو وظیفه اساسی، می تواند تمام تصمیمها و سیاستگذاریها و برنامه های کشور را تحت تأثیر قرار دهد. رأی یک نماینده صرفاً یک ایده و یک برنامه نیست، بلکه رأی او به قانون تبدیل می شود و برای همه الزام آور است؛ از این رو، اهمیت حضور در مرحله اول و اهمیت انتخاب صحیح در مرحله دوم، از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار است و همان گونه که پیشتر اشاره شد، نمایندگان منتخب مردم برایند آنها در همه زمینه های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی اند. از این رو، تصمیم سازیها و تصمیم گیری هایشان طیف وسیع و گسترده ای از موضوعات و مسایل را در برمی گیرد. با این وصف باید گفت؛ مجلسی که برآیند آن نیروهای سالم، متدین، جامع نگر، اندیشه ورز، ولایت مدار و بصیر و خبیر باشد، خروجی مصوبات آن نیز می تواند به رشد و اعتلای کشور بینجامد و هر تصمیم او کشور را به سمت رسیدن به یک نقطه عطف و خیزش رهنمون شود. در مقابل، مجلسی که برایند آن افرادی ناسالم، بدون تعهد به مبانی و آرمانهای انقلاب، تبارگرا، اهل زدو بند و بده بستان با گروههای ثروت و قدرت و عدم التزام فکری، بینشی و عملی به ولایت و رهبری باشد، خروجی آن جز التهاب، پسرفت، عقب گرد و تزلزل در همه ارکان و امور کشور نخواهد بود و باز همان گونه که ذکر شد، یکی از کارکردهای مهم مجلس، نظارت بر حسن اجرای قانون است، از این رو، بعد نظارتی مجلس از اهمیت ویژه ای برخوردار است و نمایندگان مجلس می توانند با استفاده از این قدرت و ظرفیت، در جهت منافع ملی، عدالت، اقتدار کشور، امنیت ملی، امنیت اجتماعی، محرومیت زدایی و ترویج اخلاق و معنویت و نیز بسط و توسعه آرمانها و ارزشهای انقلاب به خوبی بهره جویند. شرق«واقعي، زيادي واقعي» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سوسن شريعتي است كه در آن ميخوانيد:در سال 80 بعد از يك غيبت 20ساله از جامعه ايران فكركردم به عنوان يك شهروند بهترين كار اين است كه با نوعي پرسهزني در شهر در حوزههاي مختلف (كه الزاما با رشته تحصيلم كه تاريخ است، مربوط نباشد) شروع كنم تا به اين ترتيب معلوم شود در اين غيبت 20ساله چه اتفاقي افتاده و با چه جامعهاي روبهرو هستم. پرسهزني در حوزههاي مختلف، چنين امكاني را فراهم ميكرد و تقدير چنين خواست كه ورود به حوزه سينما، همچون يكي از اين پنجرهها با فيلم آقاي فرهادي (چهارشنبهسوري) آغاز شود. خوشحالم كه بازهم فيلم آقاي فرهادي بهانهاي شد كه درباره انسان هماينجايي و هماكنوني صحبت كنيم. من منتقد حرفهاي سينما نيستم و خوشحالم از اينكه شايد مخاطبان سخن من نيز احتمالا شنوندگان حرفهاي نقد فيلم نيستند و فيلم بهانهاي است براي اينكه ما از نزديك، نگاهي به خودمان و انسان ايراني امروزي بيندازيم. يكي از جذابيتهاي فيلم آقاي فرهادي، خلق موقعيتهاي موازي است و برقراري نسبتهاي جديد ميان يكسري دوگانهها يا پارادوكسها، خلق موقعيتهاي موازي كه پرده از واقعيت چندپارهاي به نام جامعه ايران، برميدارد. ميگويند جامعهاي در حالگذار، جامعهاي كه درگير نزاع سنت و مدرنيته است، جامعهاي كه از خودش عبور ميكند و قرار است به سمت معلوم نيست كجا، برود و در نتيجه دچار يكسري دوگانگي ميشود. وجه مميزه فيلم «جدايي نادر از سيمين» شايد همين باشد، همين دوگانههايي كه دربارهاش زياد صحبت ميشود. اينكه چگونه با اين تناقضات ميتوان كنار آمد. هم حسرت و نوستالژي، هم نقد و هم ايبسا مباهات. در فيلمهاي فرهادي روزمره بدل به حادثه ميشود و متعجب ميسازد. هر بار سخن از انسان در دسترس با موضوعات در دسترس است. با موضوع قرار دادن انسان ايراني امروزي -با همه مشخصات فرهنگي، طبقاتي، اجتماعياش- نقبزدن به يكسري مفاهيم عام و جهانشمول: اخلاق، وفاداري، عشق، فداكاري؛ مفاهيم جهانشمولي كه با نوع انسان سر و كار پيدا ميكند. با آدمهايي كه بسيار به ما نزديكند، ما را به ياد خودمان مياندازند، بيآنكه در محدوده بومي زنداني باشند. ايبسا يكي از دلايل اينكه اين فيلم در غرب مورد توجه قرار ميگيرد همين باشد. اينكه در دايره تنگ فرهنگي باقي نميماند و نوع انسان را درگير ميكند. در فيلم «جدايي نادر از سيمين»، فرهادي تلاش ميكند با محوريت يك زوج، يكسري از دوگانهها را در برابر ما قرار بدهد: دوگانه مذكر/مونث، دوگانه طبقه متوسط شهري/اقشار فرودست، دوگانه مدرن سنتي، دوگانه نسلي و… بحران الگويي كه درپي ميآيد و نشان ميدهد كه ما نهتنها در نسبتهاي افقي (رابطه زن و مرد در نهادي به نام خانواده، رابطه والدين و فرزندان) بلكه در نسبتهاي عمودي (نسبت طبقات اجتماعي با يكديگر) نيز دستخوش اين نزاع، تنش و شكاف هستيم. بهعنوان مثال همين بدبيني و شكاف فرهنگي طبقات نسبت به يكديگر: «شما فكر ميكنيد ما همهمان دزديم»، يا اينكه «اينها ناموس ندارند، يا ناموس سرشان نميشود»، اين شكاف فرهنگي طبقاتي با يكسري نمادهاي فرهنگي نشان داده ميشود: نسبتي كه با متن مقدس برقرار ميشود، جايگاه ايمان، مفاهيمي چون ناموس و غيرت و… دنيايي بيرفرانس و ملاكهاي مشروع با دروغهاي كوچكي كه در غيبت يك ايمان بيقيد و شرط مجاز شمرده ميشود از يكسو و جهان جادويي سنت يا مذهب از سوي ديگر. سنتي كه اگرچه دست و پاي زن را ميبندد و محدود ميسازد اما نوعي احساس امنيت نيز بهوجود ميآورد در مقايسه با زن مدرني كه آزاد است و داراي ابتكار عمل، اما در حسرت شنيدن «يك دوستت دارم» محكم و مطمئن از سوي همسرش است. «يك با من بمان ِقاطع.» در حقيقت اينجا نزاع آزادي و حدود است، درك سنتي از عشق يا خانواده با درك مدرن از اين دو. ما كدام را ميپسنديم: آزادي را يا امنيت را؟در طرح هر بار اين موقعيتهاي پارادوكسال فيلم ما را در برابر يك انتخاب قرار نميدهد، بلكه يك مقايسه را ممكن ميسازد، نه تنها يك آن زمان و اين زمان/ ديروز و امروز را بلكه يك امروز چندپاره را. ما كدام را ميخواهيم يا اينكه محكوم به كداميم؟ هميشه نشاندادن يك «هميني كه هست» و نوعي نوستالژي براي يك ازدسترفته. آزادي اضطرابآور و امنيتي محدود كننده. ما محكوم به انتخاب هستيم. ميان اين و آن. با بديها و خوبيهايش. مساله فقط «جدايي نادر از سيمين» نيست. جدايي اين و آن است. پيرترها در اين فيلم ناظران محكوم فروپاشي همان ديروزند. هم آن پدر آلزايمري و بدون حضور ذهني كه در برابر متلاشيشدن زندگي فرزندش ناتوان دستبسته كنترلش را از دست ميدهد و نوميدانه سعي ميكند مانع از رفتن عروسش شود و مادر سيميني كه از طريق وساطت، مهرباني، سند گذاشتن و… ميخواهد در استحكام رابطه نقشي بازي كند. همان پيرترهايي كه به مصالحه و مماشات و گذشت و بده-بستان، ميخواهند و جوانترهايي كه تماميتگرايند و راديكال، رابطه را بدون مماشات ميخواهند و بيامتيازدهي. درست است كه علت اين جدايي مساله رفتن و ماندن است اما چنين پيداست كه اين فقط بهانهاي است براي تست يك رابطه و اينكه طرف مقابل تا كجا به فداكاري ميارزد. اسكار وايلد ميگويد: «بزرگترين غيب، امر مشهود است.» مشهود، خود لبريز از پنهاني و پشت پرده است و كافي است آنچه كه هست را به درستي نشان دهيد تا آن پشت پرده را برملا كرده باشيد. فيلم فرهادي كاري جز اين نكرده است. شبيه واقعيت است و تنها با نشان دادن آن، از پشت پرده همان واقعيت پرده برميدارد. اين فيلم متهم به تلخي شده بود، يك نوع بنبست و فرهادي در پاسخ گفته بود كه او فقط واقعيت را نشان ميدهد. سوال اين است كه آيا واقعيت هميشه تلخ است؟ اصلا واقعيت چيست؟ شايد همين واقعيتگرايي در فيلم و شباهتي كه به ما دارد است كه اضطرابآور بوده است و دلخور ميكند؟ ايبسا به همين دليل باشد كه ميتوان گفت فيلمي است آگاهيبخش، تلنگري و البته آزاردهنده. مگر نه اينكه آگاهي اضطرابآور است؟ شريعتي در تعريف آگاهي از داستان پرومته و آتشش نام ميبرد. آگاهي از جنس آتش است و به جان شما كه افتاد ديگر نميتوانيد مثل ديروز باشيد و از همينرو ميل به تغيير را در مخاطب برميانگيزاند. اگر اين واقعيتهاي ترسيمشده تلخ است خب بايد تغييرش داد. تلخ و شيرين اين داستان بر عهده كارگردان نيست. فرهادي در هيچ يك از اين سه فيلم اخيرش نه درس اخلاق ميدهد و نه قضاوت اخلاقي ميكند اگرچه پرسش همواره پرسش اخلاقي بوده است. پس از ديدن فيلمهاي او ميبينيم كه اذيت شدهايم، دچار نوستالژي يا شعف يا افسونزدودگي. نهايتا ما را با يك پرسش روبهرو ميكند: چرا اينگونه هستيم و از كجا معلوم آنچه هستيم خوب باشد؟ شايد از موفقترين اشكال سخن گفتن در مورد امر اخلاقي، زيبايي، عشق، خانواده و… همه مفاهيم و موقعيتهايي كه دستخوش بحران معنا شدهاند همين نوع رويكرد باشد: تعليق و امكان انديشيدن را فراهم ساختن بيآنكه پاسخ روشني را در پيشرو بگذارد. حمايت«شما ظاهربین هستید یا ما؟» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:بگذارید همین اول، خیال همه را راحت کنم که روی سخن این نوشتار با آنهایی است که تصور میکنند ملت قهرمان ایران فردا به پای صندوقهای رای نهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی نمیآیند. البته آنها که اغلب مغرضانه حرف میزنند، بیشتر مورد اشاره این نوشتارند. اول،کمی برگردیم به گذشته : قبل از سال 1342 بود. برخی به حضرت روح الله (ره) خرده میگرفتند که مگر میتوان نظام شاه را ساقط کرد که شما علم مبارزه را برداشته ای؟ آنها، اصلا به میدان مبارزه قدم نگذاشتند. امام اما،باور داشت که با لطف خدا و همراهی مردم، میشود. آری همین طور هم شد و باور آن بزرگ مرد تاریخ به وقوع پیوست. او به این مردم و خدای آنها اعتقادی عجیب داشت. کمی جلوتر بیاییم؛ انقلاب اسلامی برخلاف تصور آنها که ایمان و اعتقاد دینی ندارند، پیروز شد و حكومت نوپای آن شکل گرفت. اما دستهای پلید تروریسم، بسیاری از بزرگان انقلاب را از ما گرفت. برخی میگفتند با نبودن این بزرگان، نمیتوان کشور را اداره کرد. آنها هیچ کمکی هم به نظام نکردند. حتی بعضی دشمنان و مغرضان دلخوش کردند که جمهوری اسلامی ساقط خواهد شد. اما اینطور نشد. با حضور حماسی و میلیونی مردم در صحنه نهال انقلاب نشکست. بازهم جلوتر بیاییم، دشمنان و مغرضان و آنهایی که همیشه آیه ی یاس میخوانند و تحلیلهای عجیب و غریبی ارائه میدهند، پس از شروع جنگ تحمیلی دیگر مطمئن بودند که این مردم جنگ ندیده، به میدان نمیآیند و جمهوری اسلامی به زودی سقوط میکند. صدام معدوم قول داده بود 3 روزه تهران را بگیرد. اما نتوانست. چون مردم به جبهه جنگ رفتند. البته کم نبودند کسانی که تا جنگ شروع شد به سوراخ موشهای خود خزیدند و حاضر نشدند هیچ قدمی در راه دفاع از ایران بردارند. در دوران هشت سال دفاع مقدس و حضور جسمانی امام امت، مردم همیشه در صحنه بودند، چه در آوردگاههای مبارزه،چه در صحنه های سیاسی و اجتماعی. آن قدر وسط میدان بودند و همراهی کردند که، پیر جماران آنها را بهتر از امت رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) خواندند. باز هم کمی جلوتر بیاییم؛ خبر ارتحال جانگداز رهبر کبیر انقلاب (ره) که پخش شد، همانها که نه انقلاب کردند و نه جنگ رفتند و نه قدمی برای این کشور و ملت برداشتند، گفتند، جمهوری اسلامی پس از خمینی(ره) ساقط خواهد شد اما باز هم این مردم بودند که تصورات آنها را موهومتر از همیشه کردند. در دوران 22 ساله زعامت حضرت آیت الله العظمی خامنهای هم بارها و بارها (چند بار دیگر بخوانید بارها) این مردم شریف به میدان آمدند. میدانهای حمایت از رهبری انتخابات گوناگون، 23 تیر، جهاد علمی و آبادنی کشور و… میدانهای حضور حماسی مردم بودند. اما مثل همیشه، برخی، مدام فکر میکردند که این ملت به صحنه نخواهند آمد، اغلب همانها که انقلاب نکردند و به جنگ نرفتند و به کشور هم خدمتی نکردند. بیاییم به یکی دو سال اخیر. روزهای پر التهابی که بخشی از مردم شریف ایران، تنها و تنها بر اساس باورهای ملی و دینی خود صدای اعتراضشان را پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم بلند کردند. اما وقتی فهمیدند که برخی میخواهند از آب گل آلود «دروغ بزرگ تقلب در انتخابات» ماهی تزویر و خیانت خود را بگیرند، میدان را خالی کردند. میدانی که همه، در روز 9 دی آن را پر کردند. خیلیها فکر میکردند که مردم به میدان نخواهند آمد. همانهایی که خودشان هیچ وقت به میدان نمیآیند ونخواهندآمد. آخرین باری که این ملت بزرگ، خواب مغرضان و دشمنان و تحلیلگران (!) نپخته را پریشانتر از همیشه کردند، راهپیمایی 22 بهمن بود. آن قدر جمعیت زیاد بود که دهان کسانی که میگفتند این مردم به راهپیمایی نمیآیند، هنوز هم از بهت، باز است. آنها خودشان به راهپیمایی نرفتند، هیچ وقت هم نرفته بودند. هیچ وقت هم نمیروند. وقتی هم به آنها میگوییم که مطمئن باشید مردم میآیند، صد تحلیل خنده دار تحویل میدهند که مردم نمیآیند. فردا انتخابات است، فقط میگویم: تاریخ باز هم تکرار خواهد شد. حال خطاب به این افراد میگویم: شما ظاهر بینید یا ما؟ تهران امروز«بركات حضور مردم» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سيد رضا اكرمي است كه در آن ميخوانيد:جمهوري اسلامي ايران نظامي مردم سالار و مبتني بر آراي مردم است؛ از اين رو انتخابات عرصهاي است تا مردم خواست خود را بيان كنند. از طرف ديگر حضور مردم در انتخابات بر اساس وظيفه وجداني، قانوني و شرعي است. لذا بايد پاي صندوقهاي راي حاضر شده و نظر خود را نسبت به كانديداهايي كه خود را براي حضور در مجلس واجد شرايط ميدانند اعلام كنند. در عين حال حضور پر شور مردم در انتخابات تداوم تعهدي است كه از ابتداي پذيرش انقلاب اسلامي دادهاند. در كنار همه اينها شركت مردم در انتخابات بر دو عامل مهم خارجي نيز تاثيرگذار است؛ نخست بر تحريمهايي كه عليه كشور اعمال شده و ديگر در انقلابهاي منطقه. در طول 33 سال بعد از پيروزي انقلاب همواره كشورهايي بودهاند كه حضور نظام جمهوري اسلامي را بر نميتابند و در دورههاي مختلف مخالفت خود را با نظام جمهوري اسلامي ايران به شكلهاي مختلف نشان دادهاند. مخالفتهايي كه تا اين اواخر در قالب تحريمها و تهديدها ادامه يافته است اما حضور گسترده مردم در انتخابات ميتواند اين انگيزه را در آنان تقويت نمايد كه مردم ايران نظام اسلامي خود را قبول دارند و به اين دليل پس از پشت سر گذاشتن فراز و فرودهاي بسيار، بيش از 30 بار و در انتخاباتهاي مختلف وفاداري خود را به آن نشان دادهاند. از اين رو ممكن است اين انگيزه را در كشورهاي تحريم كننده به وجود بياورد كه در اعمال تحريمها تجديد نظر كنند. از سوي ديگر در دنيايي كه ارتباطات و رسانه حرف اول را ميزند و از اين طريق حوادث اجتماعي و سياسي در كشورهاي مختلف بر هم اثر گذار هستند حضور گسترده مردم در انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي در كشورهاي منطقه كه در حال تجربه انقلاب هستند تاثير گذاشته و در انديشه و بينش مردم كشورهاي منطقه گوياي اين مسئله است كه راه جمهوري اسلامي ايران را بروند. در عين حال اين درس را به آنها ميدهد كه اگر اراده خود را عملياتي كنند پيروزي آنها زودتر به بار خواهد نشست. در نهايت به نظر ميرسد همانطور كه مردم در 22 بهمن شگفتيهايي ساختند كه خبرنگاران رسانههاي بينالمللي را متحير كرد روز جمعه با حضور خود پاي صندوقهاي راي دوباره حماسهآفريني ميكنند. ابتكار«مجلس بايد ضامن اجراي قانون باشد» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم صالح نقره کار است كه در آن ميخوانيد:علي القاعده”مجلس”تجلي بي واسطه اراده عمومي است. هر قدر ضريب اتصال به خواست خالص شهروندان در اين نهاد بالاتر رود،تامين”خير عمومي” کليت جامعه اميدوارکننده تر خواهد بود. همپوشاني اراده ملي با کارکرد مجلس، زماني به اوج خود ميرسد که اين نهاد، تجانسي تمام عيار با آرمانها و ايدههاي جمهور مردم داشته و به جاي تمسک به مناسبات مرسوم نهاد قدرت و ثروت يا دغدغه تامين تمنيات صاحبان مناصب عمومي،دلواپس جلب رضايت خاطر شهروندان و پشتيباني از حقوق و آزاديهاي فردي و جمعي باشد. مهمترين کارکرد مجلس،”حاکميت قانون” است که وفق مندرجات فصل قانون اساسي،در فاز”تقنين” و” نظارت” تجلي بارزي دارد. در اين زمينه ملاحظاتي به شرح ذيل قابل ذکر است: – حکومت قانون به معناي استقرار بلامنازع ضوابط مدون و قواعد لازم الاجراي از پيش تعيين شدهاي است که عموميت،کليت و استمرار داشته، طي فرايندي مردم سالار،ضمن لحاظ ضمانت اجراي موثر،بر رفتار مردم و زمامداران متساويا، مستولي ميگردد. قانون از يک طرف نظم و امنيت جمعي را مفروض ميدارد و از طرف ديگر،حقوق و آزاديهاي شهروندان رامستقر ميسازد. – قانون متضمن يک جنبه شکلي و ظرف يک ماهيت هنجاري مشخص است. از حيث ماهوي،قانون همه را پايبند به ضوابط موضوعه پيش بيني پذير و موجد حق و تکليفي ميکند که برآيند خواست و اراده عمومي بوده و مکانيزمهاي مردم سالارنه و شهروند مدار را درنورديده است. مولفه بنيادين قانون تامين منافع و مصالح حقيقي شهروندان است. شهروندان منقاد ميشوند که ضمن گذشتن از اختيار مطلق شخصي،تصميمات خود را مقيد به مقتضاي قانون سازند و ذيل آن،ازبرخي آزاديهاي خود گذشته تا آزاديهاي بنيادين تري را تحصيل نمايند. – قانون فقط يک صورت ظاهري نيست که سلسله مراتب و تشريفاتي را براي تلبس به لباس الزام آِوري طي کرده باشد، تا هر قاعدهاي در اين هيبت ظاهر شود وجاهت و مقبوليت قاعده آمره را بيابد. لذاست که بين”حکومت قانون” و”حکومت از طريق قانون” فرق مينهند. واگر نه هر خودکامهاي هم ميتواند اراده يک جانبه و منفعت شخصي و تباري خود را در قالب قانون و الزام،از دالان سازوکارهاي مرسوم عبور داده وبه همگان تحميل کند. در بطن قانون تامين اراده عمومي نهفته است و لاجرم بايد با شاخص رضايت شهروندي و تامين منافع همگاني محک زده شود. – اصل طلايي قانون اساسي {اصل} حاکميت انسان بر سرنوشت خويش را که خمير مايه مردمسالاري است به رسميت شناخته و اصل نيز اداره امور کشور را به اتکاء آراء عمومي قلمداد نموده است. بارزترين نماد تجلي اراده بي واسطه ملي،مجلس است. وظيفه انحصاري مجلس،قانونگذاري است. به عبارتي وکلاي مردم،با احراز نظر موکلين خود در هر حوزه اي،کاشف اراده آنها هستند. اگر چنين بود بفرموده امام خميني اين مجلس عصاره فضائل ملت خواهد بود و اهرم واسطه و هيات حائل بين مردم بعنوان صاحبان اصيل قدرت و ولي نعمتان کشور و هيات زمامداري بعنوان مجريان اراده ملي و وکلاي جمهور ميگردند. – فقط از يک مجلس مردمي ميتوان انتظار تضمين حقوق و آزاديهاي شهروندان را داشت. قدرت به خودي خود متمايل به استيلاء و آزادي،در بطن خود راغب به رهايي و لاقيدي است. تنظيم نهاد قدرت بطوريکه هم هيبت و اقتدار آن – که کار افزار تحقق امنيت و تمشيت امور عمومي است محفوظ بماند- و در عين حال،حقوق فردي به يغما نرفته و آزاديها به محاق نگرود، هنر پيچيده و تکنيک بي هماوردي است که تنها از مجلس مقتدر مستظهر به اراده قاطع مردمي بر ميآيد. -حاکميت روح قانون اساسي در گرو بهره حداکثري از قابليتهاي تضميني مجلس است. ويکتور هوگو معتقد است:”قوانين اساسي براي اينکه مورد تجاوز قرار گيرند بوجود آمدهاند براي اينکه فرياد بر نميآورند”اين مدعا در صورتي درست است که قانون اساسي تضمينهاي کافي حمايتي-صيانتي نداشته باشد. مجلس مهمترين ضامن تحقق پذيري قانون اساسي در تارو پود جامعه سياسي و ارکان مجري قانون است. بالاخص احيا، اقامه، اعطا و استيفاي مفاد فصل قانون اساسي که ناظر به حقوق و آزاديهاي ملت ميباشد در گرو ديده باناني بينا و چشماني رصد گر و وکلايي معتقد به حقوق شهروندي به نيابت از موکلين است. کساني که وامدار اراده عمومي باشند نه متکي به اتکايي بغير از مردميا مقوض زدو بندهايي خارج از اراده عمومي!- تحقق” عدالت اجتماعي”{که بفرموده رهبري سرفصل مطالبات ملي است} در گرو مهار امتيازهاي ويژه،پاسخگوسازي قدرت،جلوگيري از تبعيض و مهار خودکامگي هاست. نظارت سياسي مجلس در کنار نظارت قضايي دستگاه قضا،مهمترين ابزارهاي تحقق پذيري عدالت در مناسبات حوزه عمومي هستند. هيچ تاريکخانهاي نبايد از برد و اشراف نظارتي بدور باشد. چقدرت در نهاد خود تمايل به پنهان کاري و برتري جويي دارد. شفافيت،سپهري فراگير دارد که رخصت پيله پروري کرم فساد را به شيوهاي کنشي-پيشگيرانه از بين ميبرد بموازات آن،مجريان قانون با ابزارهاي واقع نماي موثر،کنترل و مراقبت و رصد متقاطع ميشوند تا حقوق مردم خللي نبيند. -برابري مرحلهاي نازل از عدالت است. اما امتياز قانون ايجاد برابري همگان در برابر قانون و مآلا”رفتار برابربا برابرها” است. بند اصل» تساوي همگان در برابر قانون” و بند اصل» محو هرگونه استبداد و خودکامگي و انحصار طلبي”و بند اصل» رفع تبعيضات ناروا”،مسئوليت سنگيني است که بر گرده وکيل ملت در خانه ملت قرار ميگيرد و اوست که بنا بر”سوگند عهدي”خوددر پيشگاه مودعين و موکلينش، بايد از”قانون اساسي دفاع”به حقوق ملت پايبند”آزادي مردم را مد نظر”داشته باشد. -ساختارها و رفتارها،کارکردها و رويکردها در مجلس بايد هم افق با هنجارها و ارزشهاي مقبول و مختار مردم باشد. تاخير فاز يا گسست از مطالبات مردم،خطر بي هويتي رکن تقنين را در پي خواهد داشت. تجربهاي که بفرموده امام خميني در جمع نمايندگان نخستين دوره مجلس شوراي ملي وقت {}يادآور خاطرات تلخ مجالس فرمايشي پهلوي اول و دوم و تعميق چالش دولت-ملت خواهد بود. لذاست که بايد مدام بازگشت به اصول داشت و آرمانگرايي را با خوانشي زمان شناسانه،گوشزد کرد. آرماني که بيشترين تجلي آن در قانون اساسي بروز يافته است. -تحليل و آسيب شناسي کارنامه ساله و تجربه انباشته مجلس،براي بالانس سازي طي طريق آينده روي ريل خير عمومي ضرورت دارد. دنياي اقتصاد«ضرورت ارزيابي فاز اول يارانه قبل از آغاز فاز دوم» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمد صادق جنان صفت است كه در آن ميخوانيد:تغيير 180 درجهاي سياست پولي كه چندي پيش اعمال شد نشان داد كه تصميمات غافلگيركننده همچنان در دستور كار دولت قرار دارد. در همين راستا، اعلام اينكه دولت آماده اجراي مرحله دوم هدفمندسازي يارانهها است و ايجاد ابهام درباره جزئيات آن حتي در بودجه سال 1391 نشان ميدهد دولت بار ديگر قصد غافلگيركردن مردم به ويژه فعالان صنعتي و اقتصادي، كارشناسان و اقتصاددانان را دارد. اين خواست و اراده دولت در حالي انتشار رسانهاي پيدا كرده است كه شمار قابل توجهي از كارشناسان و فعالان اقتصادي خواستار تامل دولت شدهاند. آيا دولت اجازه ميدهد نتايج اجراي مرحله اول قانون كسب و كار بر دخل و خرج و رفتار مصرفي شهروندان در يك دوره زماني مناسب در رسانه عمومي كشور بررسي شود و به اطلاع مردم برسد؟ كاش رشتههاي مختلف صنعت آمادگي كارشناسي براي تهيه و انتشار آثار و نتايج اجراي مرحله اول قانون ياد شده را بر قيمت تمام شده توليدات خود و همچنين سختگيريهاي دولت براي تثبيت قيمت فروش داشتند و به شهروندان اعلام ميكردند كه دليل افزايش قيمت فروش توليدات آنها چيست؟ كاش كارشناسان و اقتصاددانان آمادگي كافي و شرايط لازم براي بحث و بررسي آثار و نتايج هدفمندشدن يارانهها را در مرحله اول داشتند و ميتوانستند آن نتايج را در رسانه عمومي و با زبان ساده به مردم توضيح دهند. برخي از علاقهمندان به اقتصاد سياسي معتقدند شتاب دولت براي اجراي مرحله دوم هدفمندسازي يارانهها امكان بررسي آثار و نتايج اجراي قانون از آذر 1389 تا امروز را منتفي ميكند و بدون اين ارزيابي شايد آغاز فاز دوم خطا باشد. اگر دولت اعتقاد به ضرورت ارزيابي فاز اول هدفمندي را قبل از آغاز فاز دوم دارد، بايد فضاي مناسب براي بررسي دقيق و كارشناسانه اين كار را فراهم كند و اجازه دهد مرحله دوم پس از بررسي نقاط مثبت و منفي به اجرا درآيد. در مدت زماني كه از فعاليت دوره هشتم مجلس باقي مانده با فضاي خاصي كه از انتخابات مجلس نهم پديد آمده و ميآيد، احتمال نظارت دقيق از سوي اين نهاد نيز وجود ندارد و اين چيزي نيست كه دولت نداند. همچنين شرايط ويژهاي بر اتاقهاي بازرگاني و صنايع و معادن تحميل شده كه اعضاي اين نهاد نيز در فضاي فعلي راهي براي بيان ديدگاههاي خود ندارند. از سوي ديگر، دولت با انتشار اخباري درباره حذف ثروتمندان از دريافت يارانه و دادن مبالغ بيشتر به گروههاي كمدرآمد فقط بر جنبه خاصي از هدفمندسازي تكيه ميكند كه براي نقد ابعاد ديگر اين تصميم مهم ايجاد مصونيت اجتماعي ميكند. بنابراين با توجه به اينكه آغاز فاز دوم، به مسير غيرقابل برگشتي تبديل خواهد شد آيا نبايد با تامل و ارزيابي دقيق وارد اين راه شد؟جهان صنعت«وارداتی که ارزانی نمیآورد» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم محمد حسین مهرزاد است كه در آن ميخوانيد:«نوروز»، «خرید» و «گرانی» سه واژهای هستند که در کنار هم مهمترین دغدغه این روزهای مردم ایران را با کمک یکدیگر و البته کارگردانی دولت رقم زدهاند. موج اول گرانیها با دیوانه بازی ارز، سکه و سکوت معنادار دولت همراه بود. پس از رکوردشکنی دلار هر کس هر اندازه که توانست قیمت کالاهایش را افزایش داد، از اقلام خوراکی گرفته تا لوازم صوتی و تصویری که به بهانههای مختلف گرانی را تجربه کردند تا صورتها آماده سیلی شوند برای سرخی شب عید. موج دوم اما از هفتههای گذشته شروع شده و معلوم نیست چه زمانی قرار است فرود آید. با این حال مقامات دولتی در اقدامی خودجوش همگی از کنترل بازار و کافی بودن اقلام مورد احتیاج میگویند. اما آنهایی که برای خرید میروند کمتر اثری از کنترل میبینند اگرچه کمبود کالا را مدافعان دولت رد میکنند و میگویند هیچ کالایی کم نیست و همه چیز به میزان کافی وجود دارد. با کمک واردات افسارگسیخته حتی میتوان گفت کالاهای مصرفی مردم بیش از اندازه نیاز هم وجود دارد، انصافا در این مورد دولتیها راست میگویند، مساله امروز کمبود کالا نیست کمبود پول است!این قیمتها با هرچه تناسب داشته باشد با خط فقر، حقوق کارگران و حتی حقوق کارمندان (از نوع ساده! نه مدیران) متناسب نیست بنابراین با تشکر از مسوولان دولتی که مشکل کمبود کالا را با واردات بیرویه به قیمت نابودی تولید داخل مرتفع کردهاند، امیدواریم مشکل کمبود پول را هم حل کنند.