جام جم«ملت، چك سفيد به بيگانگان نميدهد» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم منوچهر متكي وزير سابق امور خارجه است كه در آن ميخوانيد:مردم عزيز ايران خود را براي صحنه ديگري از شورآفرينيهاي ماندگار آماده ميكنند كه اين بار، انتخابات مجلس نهم است. حضور در انتخابات يعني حضور در تعيين سرنوشت كشور. با حضور در انتخابات همچنين به وصيتنامه بنيانگذار جمهوري اسلامي عمل ميكنيم. حضور در انتخابات يعني عمل به پيام شهيداني كه براي ماندگاري ايران عزيز جان خويش را فدا كردند. به عبارت ديگر حضور در انتخابات، حق ملت ايران است و اگر از اين حق استفاده نشود به معني آن است كه يك چك سفيد امضا به ديگران دادهايم تا برايمان تصميمگيري كنند. عدم حضور در انتخابات يعني زمينهسازي براي بازگشت استبداد. عدم حضور در انتخابات يعني حذف جمهوريت از نظام اسلامي و در واقع ملت ايران در 33 سال گذشته بعد از پيروزي انقلاب با همين حضور، هويت خود را حفظ كرده است. در واقع شعار ملت ايران اين بود كه «من حضور پيدا ميكنم، پس هستم.» بودن ملت ايران به اين حضور است، وگرنه اگر حضور ملت ايران نباشد ديگراني براي ما تصميم ميگيرند كه نميدانيم چگونه اين كار را خواهند كرد. از نگاه مراجع ديني، حضور در صحنه انتخابات در نظام اسلامي، يك واجب عيني است. يعني بر همه مردم لازم است كه در انتخابات شركت كنند. گرچه انتخابي كه ميكنيم بسيار مهم است، اما اينكه چه كسي انتخاب شود در مرحله دوم قرار ميگيرد به همين دليل، تاكيد دارم مردم ما به هر كسي كه علاقه دارند، راي دهند اما حتما در انتخابات شركت كنند. اكنون در حوزه منطقهاي و جهاني چشمان بسياري نگاه ميكنند تا ببينند مردم ايران چگونه انتخابات را به پايان ميبرند و نگاهشان به نظام جمهوري اسلامي در حال حاضر چگونه است. در عين حال حرفها، شعارها و مواضعشان چيست. لذا اينكه گفته ميشود در هر تظاهرات 22 بهمن، دشمنان زوم ميكنند و دوربينهايشان متمركز ميشوند تا ببينند چه ميزان از مردم در راهپيمايي شركت كردهاند تا بتوانند تحليلهاي شيطاني خودشان را القا كنند، نكته روشني است كه بر آحاد ملت ما پوشيده نيست. ديگران در حال رصد ما هستند و از مدتها قبل گفتهاند اين انتخابات، انتخابات بيرونقي خواهد بود و مردم در آن حضور نخواهند يافت. به همين دليل، برخي كساني كه تصور ميكردند شور انقلاب و مردم ما به واسطه آنهاست اگر در صحنه حضور پيدا نكنند به مردم ستم كردهاند. منظور من سياسيوني هستند كه ممكن است احيانا در چنين صحنههايي كه مردم هستند آنها نباشند. البته مردم هر روز حضورشان را پررنگتر كردهاند. از راهپيمايي 22 بهمن، كمتر از يك ماه گذشته است و ما شاهد بوديم كه مردم ما چه حضور گستردهاي در آن داشتند. البته همان موقع ميشد در نگاه و حركت مردم برخي گلهمنديها و انتقادها را ديد. اين گلهمنديها و اين انتقادها الان هم وجود دارد، ولي من اطمينان دارم كه مردم كشورمان روز جمعه، صحنه پرشكوه ديگري را به نمايش خواهند گذاشت و انشاءالله با حضور بالاي 60 درصدي خود انتخابات با شور و نشاطي را برگزار خواهند كرد. كيهان«ضربه آخر» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد:وقتي منابع غربي ميگويند، آمريكا، اسراييل و دوستان اروپايي شان «تاثيرگذاري بر جدول رويدادهاي سياسي» در ايران را مهمترين اولويت خود قرار دادهاند، مقصودشان چيست؟ يا وقتي، مايكل هايدن رييس سابق سيا به صراحت اعلام ميكند بهترين گزينه در مقابل برنامه هستهاي ايران براي آمريكا بازسازي فتنه 88 است دقيقا به چه چيزي اشاره دارد؟ يك نمونه ديگر، وقتي ديويد پترائوس رييس سيا در سنا به نمايندگان آمريكايي ميگويد كاخ سفيد كارهايش را كرده و منتظر است ببيند تحريمها چه تاثيري بر داخل ايران خواهد گذاشت، از كجا ميتوان فهميد غرب دقيقا منتظر چه چيزي است؟تا پيش از سال 88 آمريكاييها و ديگر دوستانشان چندان علاقهاي به اظهار نظر علني درباره وقايع داخلي ايران نداشتند. عمليات پنهان، تلاش براي شبكه سازي و گسترش ابزارهايي كه به خيال آنها ميتوانست پيامشان را به مردم ايران برساند، فعاليتهايي موثرتر قلمداد ميشد. اما از سال 88 به اين طرف رويه عوض شده و دو اتفاق مهم رخ داده است:اول- غربيها دريافتهاند محيط سياست داخلي در ايران بسيار پيچيده است و آنها چيز زيادي درباره آن نميدانند و لذا ارزش دارد كه روي شناخت اين محيط سرمايه گذاري كنند چرا كه نهايتا هر اتفاقي كه بنا باشد يك تغيير بنيادين در ايران بوجود بياورد در داخل شكل خواهد گرفت. دوم- طرف غربي فعال كردن عوامل سياست داخلي ايران در ايران و تبديل كردن هدفهاي خود به اهداف گروههاي سياسي در داخل را مهم ترين اولويت خود قرار داده است. هفته گذشته گزارشي وجود داشت كه نشان ميداد افسر رابط امور ايران در پايگاه نظامي بگرام افغانستان -كه يكي از مهم ترين پايگاههاي عمليات اطلاعاتي آمريكا عليه ايران است- گفته است هيچ چيز براي آمريكا بهتر از اين نيست كه سياسيون در ايران همان هدفهايي را پي گيري كنند كه آمريكا به دنبال دست يابي به آنهاست ولي تصور كنند كه در حال پي گيري هدفهاي خودشان هستند. در كنار اين دو اصل كلي، اصلا دشوار نيست كه تلاشهاي آمريكا براي ارتباط گيري گسترده تر با محيط داخلي ايران از سال 88 به اين طرف را فهرست كنيم. اول- آمريكاييها در اين مدت تلاش فراواني براي بازنويسي نسخه فتنه 88 و پيراستن آن از عيبهايي كه تصور ميكنند باعث مرگ آن در آن سال شد كردند اما به دليل از هم پاشيدگي جبهه داخلي فتنه و بي علاقگي بسيار شديد مردم به سرنوشت كساني كه تصور ميكردند ملت فدايي آنها هستند، عملا اين نسخه لااقل در آستانه انتخابات مجلس مجال اجرايي شدن نيافت و ظاهرا بنا شده اين انتخابات به عنوان يك مرحله واسطه در نظر گرفته شود كه در آن اصولگرايان به جان هم ميافتند و راه را براي بازگشت جريان فتنه در انتخابات سال 92 هموارتر ميكنند. دوم- كاخ سفيد در دو سال اخير انرژي بي سابقه براي توسعه دسترسي خود به مردم ايران صرف كرده است. راهاندازي يك سايت اينترنتي به عنوان سفارت مجازي اين كشور در ايران (كه البته براي فتحش حتي نيازي نبود از ديوار آن بالا بروند) و بعد سر دادن شعارهاي عجيب و غريب و صرف بودجههاي كلان براي توسعه اينترنت در ايران (بخوانيد جاسوسي اينترنتي از كاربران ايراني)، و آخر از همه مخاطب قرار گرفتن مكرر مردم ايران از سوي مقامهاي غربي طوري كه گويي اين مردم فراموش كردهاند كه همين مردان شيك پوش و زنان بزك كرده، چگونه هيولاوار در اتاقهاي در بسته شبانه روز در حال توطئه عليه آنها هستند. سوم- در كنار اين دو مورد، آمريكاييها سعي كردهاند در همان حال كه با رضايت تشديد شكاف ميان اصولگرايان درون كشور را تعقيب ميكنند، تلاش براي ايجاد پيوند ميان گروههاي مختلف اپوزيسيون در خارج از كشور و همچنين برقرار كردن كانالهاي ارتباطي آنها با داخل را تشديد كنند. برگزاري پي در پي كنفرانسهايي كه در آن جوجه روشنفكرها كنار تروريستها نشستهاند و به اسراييليها و آمريكاييها درس پس ميدهند نشان ميدهد براي آمريكا بسيار مهم است كه به جبهه بي در و پيكر اپوزيسيون سر و ساماني بدهد و و آنها را براي روز مبادايي كه خودش هم نميداند كي از راه خواهد رسيد مهيا نمايد. چهارم- و آخر از همه، بايد از تلاش بسيار نمايان غربيها براي بحراني كردن روابط مردم و نظام در ماههاي گذشته هم چيزي بگوييم. زماني آمريكاييها در اين باره كه بگويند هدف تحريمهاي آنها مردم ايران است، بسيار احتياط ميكردند و همواره تاكيد داشتند كه تحريمها به نحوي سازماندهي ميشود كه هوشمند باشد و به مردم عادي درايران آسيب نرساند. اكنون اما آن ملاحظه كاري كنار گذاشته شده است. نه آمريكاييها و نه بويژه اسراييليها هيچ در اين باره كه بگويند اولا اين بار هدفشان از تحريم تغيير رژيم است نه برنامه هستهاي و ثانيا در اين تحريمها مستقيما زندگي مردم را هدف قرار دادهاند احتياط نميكنند. دقيق اگر باشيم اين هم يك مدل از ارتباط گيري با مردم ايران است. ارتباط از طريق فشار با اين توهم كه مردم ايران متوجه نخواهند شد كه چه كسي براي به هم ريختن زندگي آنها تلاش ميكند و كدام طرف خود را به هزار مشقت انداخته است تا در معيشت مردم خلل و نقصاني وارد نشود. يك بار ديگر اين سوال را بپرسيم. آمريكا در محيط داخلي ايران به دنبال چيست؟ به نظر ميرسد بعد از 3 دهه غربيها به خوبي اين نكته را دريافتهاند كه حريف اصلي آنها در ايران مردم هستند، مردمي كه هر گاه حس كردهاند كسي درون حاكميت قصد وادادن و امتياز دهي به دشمنان آنها را دارد در كنار گذاشتن او ترديد نكردهاند. از ديد آمريكاييها مردم ايران بايد يك دهه قبل همه سكولار ميشدند و حداكثر چند سال بعد از آن هم يا نظام را كنار ميگذاشتند يا آن را وادار ميكردند در اصلي ترين برنامهها سياست خارجي و امنيت ملي خود تجديد نظر كنند. اكنون و پس از يك دهه چيزي كه ميبينند اين است كه نه فقط مردم ايران سكولار نشدهاند و دلبستگي آنها به انقلابي كه اكنون در حال درنورديدن مرزهاي خاورميانه است كمتر نشده، بلكه تنها اتفاقي كه افتاده اين است كه سكولارهاي ايراني يا به همراه همسر محترمه در حصر خانگي هستند و مردم براي سرنوشت آنها تره هم خرد نميكنند يا اينكه در اين كشور پهناور يك وجب جا هم براي آنها نبوده و به ناچار به آغوش بزرگترها و كارفرمايانشان در اروپا و آمريكا بازگشتهاند و از پشت كيبرد عليه نظام جمهوري اسلامي سرسختانه مبارزه ميكنند!جمهوري اسلامي«خطر نفوذ صهيونيسم در منطقه قفقاز» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:خبرگزاريهاي غربي با خوشحالي، از انعقاد قرارداد معامله كلان تسليحاتي جمهوري آذربايجان با رژيم صهيونيستي به ارزش يك ميليارد و ششصد ميليون دلار، كه براي اين كشور كوچك آسياي ميانه رقم بزرگي محسوب ميشود، خبر داده و آن را گام ديگر اسرائيل به سوي مرزهاي ايران تفسير كردند. اين قرارداد تحريك آميز شامل فروش هواپيماي جاسوسي بدون سرنشين، سيستمهاي ضد هوائي و دفاع موشكي است كه همزمان با مواضع ضد ايراني برخي سياستمداران جمهوري آذربايجان و ايجاد تنش در روابط باكو و تهران ميتواند به موضوع قابل تأمل و بحث انگيزي تبديل شود. اين اقدام تسليحاتي، طبعاً در كنار ترور دانشجويان هستهاي ايران توسط عوامل وابسته به موساد و فرار آنها به باكو و پناه گرفتن تروريستها در جمهوري آذربايجان به همراه فعاليتهاي گسترده جاسوسي و اطلاعاتي صهيونيستها در آنسوي مرزهاي شمالي ايران ميتواند موجب تحريك و برانگيختگي همسايگان باكو شده و ناگزير به اين تحليل سوق داده شوند كه دولت جمهوري آذربايجان براي ماندن بر قدرت و مقابله با ملت، متوسل به صهيونيستها شده و اين كشور اسلامي را به پايگاهي براي اسرائيل در منطقه تبديل كرده است. ادامه اين وضعيت قطعاً مردم آذربايجان و همسايگان اين كشور را به سمت و سويي خواهد كشاند كه براي حفظ منافع خود دست به اقداماتي بزنند. هر چند رئيس سابق سازمان جاسوسي رژيم صهيونيستي (موساد) در پي انتشار خبر انعقاد اين قرارداد تسليحاتي بزرگ كه نشان از عمق روابط استراتژيك باكو و رژيم صهيونيستي دارد، سعي كرده بود همزماني انجام اين معامله را با تنش در روابط باكو و تهران تصادفي قلمداد كند ولي اظهارات ديگر او كه گفته بود “اسرائيل، آزادانه به همپيمانان خود سلاح ميفروشد و اگر چنين اقدامي، در چارچوب ايجاد مشكل براي ايران باشد، اتفاق خوبي است كه ما از آن استقبال ميكنيم” نشان از فعل و انفعالهاي پشت پرده لابي صهيونيستي در اين ماجرا دارد. صرفنظر از موضوع اين قرارداد تسليحاتي كه ميتواند تكميل كننده حضور ديپلماتيك و نفوذ گسترده سياسي، اقتصادي و اطلاعاتي باكو و تل آويو در سالهاي اخير و حلقه پاياني اين زنجيره منحوس باشد، نگاه استراتژيك صهيونيستها به توسعه حوزه نفوذ خود در جمهوري آذربايجان همان چيزي است كه رژيم صهيونيستي پس از فروپاشي كمونيسم و با افتتاح سفارتخانه خود در باكو آن را دنبال كرده و جمهوري آذربايجان را در عمق اهداف استراتژيك خود جاي داده است. گامهايي كه رژيم صهيونيستي در باكو طي سالهاي اخير و در غياب حضور هدفدار و فعال جمهوري اسلامي ايران در قفقاز و آسياي ميانه برداشته و امروز به نقطه اشراف بر شاهرگهاي حياتي جمهوري آذربايجان و حضور نظامي در مرزهاي ايران رسيده، چيزي نيست كه صهيونيستها يك شبه به آن رسيده باشند بلكه حاصل اقدامات گسترده و نفوذيهاي بسياري است كه با طراحيهاي مختلف موساد در چند پرده و لايه انجام شده است. 1 – با توجه به موقعيت استراتژيك جمهوري آذربايجان و همسايگي اين كشور با جمهوري اسلامي ايران و دروازه ورود به قفقاز و آسياي ميانه و برخورداري از ذخاير غني نفتي، درجه اهميت باكو براي رژيم صهيونيستي مشخص ميشود. از اين رو پس از فروپاشي كمونيسم و استقلال جمهوري آذربايجان، صهيونيستها در اولين مرحله، موضوع بهرهبرداري از يهوديان آذربايجان را به عنوان افرادي كه ميتوان به وسيله آنها در نهادهاي سياسي، اقتصاي و فرهنگي آذربايجان عليرغم اكثريت شيعه اين كشور نفوذ كرد، از آنها به عنوان حافظان منافع نامشروع اسرائيل استفاده نمود، در اولويت قرار دادند. از اين رو سازماندهي يهوديان داخل و متشكل كردن يهوديان مهاجرت كرده به سرزمينهاي اشغالي و ايجاد تشكيلاتي قوي براي آنها و فرستادن نمايندگان يهودي به مجلس آذربايجان را در دستور كار قرار داده و در مدت كوتاهي گروه دوستي پارلماني اسرائيل و آذربايجان را پايهگذاري كرد به گونهاي كه اكنون به عنوان پايگاه نفوذ سياستهاي اسرائيل در باكو عمل ميكند. 2 – سازمان جاسوسي رژيم صهيونيستي در قالب دهها شركت اسرائيلي بر نقاط حساس و كليدي جمهوري آذربايجان چنگ انداخته و علاوه بر حضور در اين صحنهها، در قالب اين شركتها علاوه بر فعاليتهاي جاسوسي به تحكيم مواضع رژيم صهيونيستي در قفقاز مشغول شده و اكنون شبكه مخابراتي، مواصلاتي، بانكي، نفتي، ساختماني، كشاورزي و حتي خدماتي جمهوري آذربايجان در اختيار شركتهاي صهيونيستي قرار دارند. نفوذ اقتصادي رژيم صهيونيستي به اينجا ختم نميشود بلكه اسرائيليها توانستهاند مديران و مقامات بسياري را در جمهوري آذربايجان به خود جذب كرده و از اين طريق يك شبكه فعال از ايادي خود را در نظام اداري و اقتصادي ايجاد كند. 3 – صهيونيستها با ايجاد مراكز علمي و تحقيقاتي در جمهوري آذربايجان و اختصاص بورسهاي تحصيلي دانشگاهي و فرهنگي، همه ساله تعداد زيادي از جوانان آذري را به فلسطين اشغالي برده و تحت آموزش قرار ميدهند. همچنين با برگزاري جشنوارهها و برنامههاي هنري و سينمايي و اعزام خوانندگان، نفوذ فرهنگي قابل توجهي را در ميان اقشار خاصي از مردم آذربايجان ايجاد كرده است. اين رژيم همچنين بهره برداريهاي فراواني از احساسات قومي و ملي گرايي داشته و در راستاي دامن زدن به تفكرات پان تركيسم عمل كرده است. 4 – در بخش نظامي نيز فروش جنگ افزارهاي نظامي اسرائيلي به جمهوري آذربايجان و تجهيز اين كشور سال هاست كه آغاز شده و كنترل بخشهايي از فضاي جمهوري آذربايجان نيز در اختيار مستشاران نظامي رژيم صهيونيستي قرار گرفته است. روابط نظامي دو رژيم آنچنان گسترش يافته كه اعزام هيأتهاي نظامي و حضور كارشناسان اسرائيلي در ساختار ارتش آذربايجان به امري عادي تبديل شده و قرارداد نظامي اخير نيز ميتواند آن را گستردهتر كند. رسالت«انتخاب نهم» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد:تاكنون مفسران و تحليلگران سياسي در مورد انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي مطالب زيادي گفتهاند كه ميشود آنها را در چند محور زير جمعبندي كرد. اهميت انتخابات مجلسانتخابات مجلس آينده سي و يكمين انتخابات ميباشد كه مردم به پاي صندوقهاي راي ميآيند. ملت در سي و سه سال گذشته همواره با راي آگاهانه خود مهر مشروعيت مردمي بر پاي كارنامه سياسي جمهوري اسلامي زده است. مردم كه هشت مجلس قانونگذاري را با راي خود سامان دادهاند پس فردا به پاي صندوقهاي راي ميآيند تا نهمين دوره قانونگذاري را در بهارستان شكل دهند. مردم ميخواهند مجلسي را شكل دهند كه پاسدار حريم اسلام و دستاوردهاي انقلاب باشد. مردم ميخواهند مجلسي را شكل دهند كه نگاهبان مباني جمهوري اسلامي باشد. مردم ميخواهند امانت راي خود را به كساني بسپارند كه براي استقلال و اعتلاي كشور تلاش كنند و به آزادي ملت پايبند باشند و حقوق مردم را ادا كنند. مردم ميخواهند به كساني راي دهند كه گفتمان پيشرفت كشور را تعميق ببخشند و به ملت خدمت كنند و درصدد اجراي عدالت نبوي و علوي در جامعه باشند. مجلس يك مركز مهم تصميمسازي و تصميمگيري در كشور است و به فرموده امام (ره) در راس امور است و ميخواهد اراده ملت را در برابر دشمنان نظام نمايندگي كند و حافظ امنيت ملي باشد. ما اكنون بر سر يك پيچ بزرگ تاريخي قرار داريم و به همين دليل كساني بايد به مجلس راه يابند كه فرمان قطار انقلاب را در اين پيچ تاريخي به درستي هدايت كنند. مجلس نهم در حالي شكل ميگيرد كه ملتهاي منطقه نگاهشان به ايران است. آنها ميخواهند در مردمسالاري ديني از ايران الگوبرداري كنند. لذا مدل رقابتها و گفتمان اضلاع رقابت و دغدغههاي انتخابكنندگان و انتخاب شوندگان براي ملتهاي جهان و منطقه مهم است. سطح، عمق و ژرفاي مشاركت فوقالعاده مهم است زيرا براي امنيت كشور مصونيت بخشي ميآورد و خوابهايي را كه قدرتهاي جهاني عليه ملت ديدهاند، تعبير نميكند. بدون شك مديريت حضور در پاي صندوقهاي راي به عهده نسل سوم انقلاب است. درخشش نسل سوم در پاي صندوقهاي راي فوقالعاده مهم است. جوانان بايد ثابت كنند پاسداران خوبي براي جمهوريت نظام و مباني مردمسالاري ديني هستند. برنامه دشمن عليه انتخابات اين دورهدشمن يك بار در انتخابات سال 88 با نظام و مردم زورآزمايي كرد. غفلت برخي از نخبگان باعث شد آنها در راهبرد دشمن عمل كنند و به منافع ملي و اقتدار و امنيت ملي بياعتنا باشند. خواص بيبصيرت نشان دادند استعداد سربازي براي دشمن را دارند و اين استعداد را در تخريب ساختارهاي قانوني نظام به كار ميگيرند. آنها نوكري براي اجانب را به نوكري براي ملت و اسلام ترجيح دادند و نام خود را به عنوان روسياهترين افراد در تاريخ ايران و اسلام ثبت كردند. غرور، جاهطلبي و لجاجت، آنها را در دره فساد پناهندگي به دشمن و نوكري اجانب انداخت و تلاش دلسوزان انقلاب براي رهايي آنها از اين سقوط به جايي نرسيد. ايران پس از فتنه سال 88 كه ملت پنجه در پنجه “نبرد نرم” با آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي انداخت، يك ايران مقتدر و نيرومند است. ملت پس از فرو نشستن غبار فتنه برتري خود را به حريف جهاني در سايه بصيرت و استقامت نشان داد. مردم در 9 دي سال 88 چشم فتنه را كور كردند. امروز دنيا منتظر است ببيند حماسه حضور در پاي صندوقهاي راي در 12 اسفند چگونه و با چه ابعادي خواهد بود. شرق«انرژی هستهای؛ اعراب و ایران» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق رباني است كه در آن ميخوانيد:برگزاري اجلاس كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس براي بررسي استفاده صلحآميز از انرژي هستهاي، به منظور تنوعبخشي به منابع انرژي آن كشورها، درست همان استدلالي است كه رژيم شاه در ايران براي تاسيس نيروگاههاي هستهاي مطرح ميكرد. همان زمانها كارشناسان انرژي اين پرسش را در مورد اقدام ايران مطرح ميكردند كه با وجود منابع عظيم نفتي در ايران، چه نيازي به ساخت نيروگاههاي هستهاي هست؟اكنون پاسخ كشورهاي عضو شوراي همكاري خليجفارس هم ميتواند همان دلايل رژيم گذشته ايران مبني بر پيشبيني اتمام منابع نفتي و جايگزين كردن نفت با ساير منابع انرژي، استفاده از فنون هستهاي و ساير فنون پيشرفته هستهاي باشد. آن زمانها استدلال ميشد كه استفاده از انرژي هستهاي موجب خواهد شد تا به جاي سوختن نفت آن را به فرآوردههاي با ارزشتر «پتروشيميايي» تبديل كرد. بررسي دقيق و بيطرفانه صحت استدلالها به فرصت بيشتري نيازمند است و بايد منتظر نتايج تصميمگيريها در اين اجلاس مذكور ماند. به طور مختصر ميتوان گفت اگر اين كشورها با استدلال رژيم گذشته ايران وارد باشگاه دارندگان انرژي هستهاي ميشوند؛ بايد قدري تامل كنند. آنها تفاوتهاي ميان ايران پس از انقلاب و پيش از انقلاب را بايد در نظر داشته باشند، زيرا ايران پس از انقلاب با حجم عظيمي از سرمايهگذاريهاي انجام شده قبل از انقلاب مواجه بود و نميتوانست تاسيسات نيمهكاره گذشته را بلااستفاده رها كند. تكميل نيروگاه نيمهتمام بوشهر يا تكميل و استفاده از تاسيسات چرخه سوخت هستهاي و به كارگيري نيروي انساني تربيتشده موجود در ايران از قبل از انقلاب، به وسواس كمتري نيازمند است تا آغاز يك سرمايهگذاري عظيم براي ساخت نيروگاههاي هستهاي به بهانه استفاده بهينه از نفت. رژيم گذشته ايران هم توجيه مستدل و قابل قبولي براي ساخت نيروگاههاي هستهاي به منظور استفاده بهينه از منابع نفتي در مصارف پتروشيميايي نداشت زيرا كشورهاي نفتي پرداخت هزينه ساخت نيروگاههاي هستهاي را با صدور نفت خود تامين ميكنند. بهعلاوه هزينه توليد انرژي هستهاي، به ويژه در كشورهاي غيرصنعتي، بسيار بالاتر از استفاده از سوخت فسيلي است. يعني با پرداخت هزينههاي تاسيس نيروگاههاي هستهاي از طريق صدور نفت، مقدار نفت بيشتري از اين كشورها صادر خواهد شد. به بيان ديگر ميزان نفت صادراتي براي خريد نيروگاه هستهاي، انرژي بيشتري در نيروگاههاي فسيلي توليد خواهد كرد. اصولا حتي در كشورهاي صنعتي، هزينههاي توليد انرژي هستهاي و فسيلي در رقابت نزديك با يكديگر هستند با اين تفاوت كه كشورهاي صنعتي براي گريز از وابستگي به نفت از انرژي هستهاي استفاده ميكنند. در حالي كه استفاده از انرژي هستهاي در كشورهاي صادركننده نفت حوزه خليجفارس، آن كشورها را به كشورهاي صنعتي وابستهتر ميكند. مردم سالاري«پازل صهيونيستي در باکو؟» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد:سرزمين پارس در طول تاريخ شاهد صف آرايي دشمناني بوده است که به وجب، وجب خاک و تمدن آن با کينه چشم طمع دوختهاند. تزارهاي روس و کت قرمزهاي بريتانيايي قطورترين پرونده خباثتها را عليه مردم ايران در ذهن تاريخ حک کردهاند. ظرف يک سال گذشته نوع صف بنديها در ميان اهمال کاري برخي سياستمداران و ديپلماتها تغيير کرده است; البته شايد گسترده تر شدن تعداد دشمنان ايران خارج از توان پاستور بوده است که اين هم عذر بدتر از گناه است. روز يکشنبه خبرگزاري آسوشيتدپرس از معامله 1/6 ميليارد دلا ري تل آويو با باکونوشت تا خبري که دور از ذهن هم نيست برخي را نگران کند. گرچه قدرت دفاعي و نظامي ايران اسلا مي هر قدرت منطقهاي و فرامنطقهاي را دچار وحشت ميکند اما دست کم گرفتن اين نوع تحرکات دور از عقل سليم است. در روزهايي که شيخ نشينان خليج هميشه پارس انواع سياستهاي خصمانه را در سايه همراهي غرب و خلا» ديپلماسي متوازن باغ ملي، عليه منافع ملي ايران در هر نقطه از جهان اعمال ميکنند; اسرائيل پازل مهلکي را در شمال ايران طراحي ميکند و فازهاي آن را مرحله به مرحله به پيش ميبرد. پس از درگذشت حيدرعلي اف، جمهوري آذربايجان، همسايه نسبتا محترم شمالي ايران با چندين کيلومتر مرز مشترک شروع به دوري از مادر خود کرد!الهام علي اف با رويگرداني از ايران اسلا مي کشور خود را تبديل به ميدان يکه تازي غرب کرد. در ابتدا قراردادهاي کلا ن اقتصادي بين باکو و ديگر کشورهاي متخاصم با ايران بسته شد، در مرحله بعد هياتهاي نظاميان رده بالا ي پنتاگون و ناتو، ميهمانان بيگانه سواحل درياي خزر شدند; سپس مانورهاي مشترک آذربايجان آغاز شد تا آنکه از پس خندههاي ظاهري جناب رئيس جمهوري، دشمنيها علني شد. اين تحولا ت از سال 86 که آغاز شد با توقيف محموله ايران در مرز آستاراخان علني شد. اما سال 1390، سال رونمايي از انواع اقسام ماجراجوييها بود. فروردين ماه 90 در بحبوحه جنجالي که ويکي ليکس عليه کاخ سفيد به پاکرده بود، افشا شد که اسرائيل از خاک جمهوري آذربايجان عليه ايران جاسوسي کرده است. در مرداد ماه رادارهاي جاسوسي آمريکا در خاک جمهوري آذربايجان مستقر شد. در مهرماه بودکه سرباز ايراني توسط آذريها به شهادت رسيد و در آبان هم اين کشور اعلا م کرد ميزبان گروهي از ساکنان اردوگاه اشرف ميشود. آذرماه بودکه خبرنگار ايران اخراج شد. تمام آنچه که در سال 90 ميان ايران و آذربايجان گذشت، با قرارداد مشکوک اسرائيل- آذربايجان، نشان از تنش فزاينده دارد. وراي تمام تنشآفرينيهاي باکو، گروهي از نمايندگان پارلمان جمهوري آذربايجان با ذهن توهم گراي خويش، حمله لفظي به جمهوري اسلا ميايران داشته و خواهان تغيير نام اين کشور به جمهوري آذربايجان شمالي شدهاند. آنها با خيال واهي و ذهن توهم گرا، جدا از تعلق خاطر غيرتمندان آذربايجاني، سياست تجزيه استان آذربايجان را به عنوان استراتژي کلا ن خود در مناطق آذري زبان ايران اسلا ميدنبال ميکنند. آذربايجان جنوبي عنواني است که ملي گرايان حامي حيدرعلي اف به شهرهاي آذري ايران اطلا ق ميکنند. زخمي که با بي غيرتي فتحعلي شاه قاجار بر چشم ايران و شمال سرزمين پارس ايجاد شده بود، ظرف چند سال گذشته دوباره سرباز کرده است و با توجه به کشف منابع نفتي در درياي خزر و بحث ترسيم مرز کشورهاي حاشيه درياي خزر; افزايش مييابد. براساس پازل مهلک که تلآويو ترسيم کرده است، ايران بايد درگير عناصر وابستهاي شود که سازجدايي طلبي در مناطق آذري زبان ايران مينوازند و توهم سرزمين بزرگ آذربايجان را در ذهن ميپرورانند. تهران امروز«حضور گسترده شرط مجلس كارآمد» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم الهام امينزاده عضو جبهه متحد اصولگرايان است كه در آن ميخوانيد:جبهه متحد اصولگرايان كه تحت نظر جامعتين فعاليت ميكند در راستاي وحدت ميان تمام اصولگرايان تشكيل شد. از اين روسعي شد تا در اين ليست تمام سلايق اصولگرايي وجود داشته باشد، تا آنجا كه در اين ليست شاهد تجميع توانمنديها، تجارب و سلايق مختلف در گفتمان اصولگرايي هستيم. در حوزههاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي چهرههاي شاخصي در ليست جبهه متحد وجود دارد از اين رو به نظر ميرسد كميته انتخاب كننده سعي كرده است تا همه جوانب را بسنجد. در عين حال اما يكي از اساسي ترين دلايلي كه باعث شد بنده شخصا از حضور در اين جبهه استقبال كنم پرهيز از تفرقه در ميان اصولگرايان بود هر چند كه شاهد هستيم برخي از اصولگرايان به وحدت زير چتر جامعتين احترام نگذاشته و ليستهاي متعدد از سوي آنان براي انتخابات ارائه شد. با اين حال به نظر ميرسد با توجه به اينكه اعضاي جبهه متحد اصولگرايي با حضور در ميان مردم و تشريح برنامههاي اين جبهه بسيار روشنگري كرده و از تواناييهاي اعضاي آن ودرباره برنامههايي كه جبهه بعد از ورود به مجلس دارد به مردم توضيح دادهاند اعضاي اين جبهه براي ورود به مجلس از ديگر گروهها و جريانات جلوتر باشد. در اين ميان يكي از برنامههاي جبهه متحد در حوزه زنان توجه به نقش کلیدی آنها در خانواده است كه سبب ميشود مشارکتهای اجتماعی آنان نسبت به گذشته پررنگ تر شود هر چند كه حضور زنان در اجتماع مخصوصا پس از پيروزي انقلاب اسلامي چشمگير بوده است. اين در حالي است همچنان در برخي بخشها خلأهایي وجود دارد. به عنوان مثال بیمه زنان خانهدار یکی از مهمترین خواستههای زنان کشور است که در حال حاضر عملیاتی نیست و مجلس نهم باید راهکارهای مختلف را برای اجرای این بیمه پیدا نمايد. از سوي ديگر رسیدگی به وضعیت زنان سرپرست خانوار و بدسرپرست باید در اولویت اين مجلس باشد چرا كه هماکنون تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار در منازل خود به اشتغال خانگی مشغولند و هیچ حمایتی از آنها نمیشود باید به وضعیت آنها رسیدگی شود تا بتوانند از بیمه و مستمری برخوردار شوند. شايد به همين دليل است كه زنان بايد به صورت گسترده در انتخابات شركت كرده و سبب افزایش تعداد زنان خلاق و اندیشمند به عنوان نماینده در مجلس شوند كه اين امر موجب پیگیری بیشتر مشکلات حوزه زنان و خانواده و یافتن راهکارهای عملیاتی برای حل آنها میشود. در عين حال حضور گسترده افراد در انتخابات موجب ميشود كه افراد متخصص، با تجربه، متعهد و دلسوز وارد مجلس شده و شاهد فعاليت مجلسي توانمند و مقتدر با درك سياسي بالا باشيم. ابتكار«انتخاباتي از جنس ايران امروز» عنوان يادداشت روز روزنامه ابتكار به قلم عبدالله موحدزاده است كه در آن ميخوانيد:اين روزها که جامعه و سياستمداران ايران درگير موضوع مهمي مثل انتخابات و آن هم از نوع مجلس هستند شنيده ميشود که گروهها و احزابي شکل ميگيرند و اعلام وجود ميکنند. اين مسئله در تهران حادتر و شديدتر است. اما در شهرستانها قصه به نحو ديگري است. افراد وابسته به قدرت و افراد مستقل بيشتر ابراز وجود ميکنند تا احزاب يا فعاليت حزبي. فعاليت در برهه انتخابات در شهرستانها از جانب بعضيها و در سطح شهر بيشتر از تهران و شهرهاي بزرگ است. بعضيها تصور ميکنند که برداشت و ماحصل انتخابات، صرفا در زمان و برهه انتخابات است که محدودهاي چند ماهه را در برمي گيرد و اداعا ميکنند چند ماه کانديدهاها براي مردم و بقيه اش براي خودشان که البته اين نگاهي بدبينانه به نمايندگان است و مسلم است که مجلس از اهميت زيادي برخوردار بوده و هستند؛اين نمايندگان کساني هستند که در راستاي منافع ملي و مسائل قانون اساسي و ارزشهاي ديني حرکت ميکنند و آخرت خود را فداي دنياي خود يا ديگران نميکنند ودر چارچوب منافع عموم مردم حرکت ميکنند. اينکه چه کسي صلاحيت نمايندگي دارد بحث مفصلي است برخي ميگويند مثلا فلاني تخصصش ادبيات است چه نسبتي با سياست دارد يا بهماني رشته اش پزشکي است چرا بايد نماينده يا در وهله اول کانديدا شود! اما بايد گفت که در کنار صلاحيتهاي عمومي مثل شجاعت، فهم از منافع و مصالح عمومي، ديد کلان نگري بايد به شاخصهايي چون علم تخصصي اشاره کرد که جامعه به هر علمي نياز دارد و هر دوي اينها شرايط نماينده را رقم ميزند ودر اين ميان شرايط عمومي از تخصصي شايد مهمترو حتي ارجح است. عدم صلاحيتها يا عدم احراز صلاحيتها خود موضوع مهمي است. يک نفر ميگفت من استاد دانشگاه باسابقه کاري مشخص، عدم احراز شدم. مي گفت نميدانم احراز به چيست؟اگر من استاد احراز نشدم چه کسي قرار است احراز صلاحيت شود؟ايا صاحبان قدرت و ثروت؟آيا افراد سمج و پيگير؟ يا هرکسي که واقعا صلاحيت دارد؟کار انتخاباتي گذشته از آنکه يک کار مقطعي است اما فرايندي بلند مدت است که اگر اين نکته و استلزامات آن رعايت نشود، رشد لازم را بدست نميآورد و هميشه در حال تکرار و درجا زدن است و حتي ممکن است دچار اشتباهات بدون انباشت فعاليت هم بشود. يعني ممکن است با يک انتخابات، کل سيستم احساس ضعف يا احساس غرور کند. (با يک غوره سردي و با يک مويز گرمي اش ميشود)انتخابات مقولهاي است که به عبارتي مناسب تر، جزئي از يک سيستم است و توان سيستم به مراتب از يک فعاليت محدود در يک برهه از کل دوره نمايندگي بيشتر است. در باب خود انتخابات بايد گفت که براي رسيدن به رشد در هر مقطع انتخاباتي، قدرت سياسي لازم است به سمت کنشگري گروهي برود و اين را بايد يک امر لازم و ضروري بپندارد. به عنوان مثال در شرايط فعلي، معطوف به انتخابات در يک مقطع در شهري مثل تهران، انتخاب کانديداهاي مناسب، کار سختي است و اين موضوعي بديهي است و اين غير از تبعات بعدي اين نحوه از انتخاب است که مردم با افراد گسترده و احزاب تازه شکل گرفته يا حتي با احزاب گنگ و نامعلوم که مرامنامه هايشان از ويژگي انعطاف غير ضرور و قابليت تعميم به کل بشريت را دارد، مواجه هستند. اين در حالي است که هر نماينده در هر منطقه بايد معلوم کند چه برنامه براي 4 سال آينده منطقه خود و کل کشور در حوزه وظايفش دارد و نه مشکلات از ادم تا خاتم و براي همه ابناء بشر. مواجه شدن با نمايندگان مستقل، در شرايط فعلي، صرفا در شهرستانهاي کوچک معنا دارد البته نه به اين شکلي که در حال اتفاق افتادن است که تقاضاهاي مردم منحصر در تقاضاهاي شخصي و آني(از قبيل اشتغال شخصي، وام، رفع گرفتاريهاي شخصي و غيره) شده است و نه مصالح و منافع عمومي و کلان شهر. در تهران نميتوان افراد زيادي را بررسي کرد و اين مشکلي جدي است که حتي مشارکت را کم ميکند و در بلند مدت آسيبهاي جدي به مقوله مهم انتخابات وارد ميکند. انتخابات و برقراري مناسب آن نعمات زيادي براي هر جامعهاي ميتواند به ارمغان بياورد که ثبات و کارامدي از جمله آنهاست. حمايت«صهيونيستها در راه واشنگتن» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:اين روزها سران رژيم صهيونيستي از جمله نتانياهو نخست وزير و باراك وزير جنگ اين رژيم راهي آمريكا شدهاند. هرچند كه بخشي از سفر آنها را حضور در نشست لابي صهيونيستي- آمريكايي «آيپك» تشكيل ميدهد، اما بسياري از ناظران سياسي تاكيد دارند كه اين سفر ابعاد گستردهتري دارد كه برگرفته از چالشها و نابسامانيهاي اين رژيم ميباشد چرا كه:اولا در عرصه داخلي رژيم صهيونيستي ديگر نميتواند خود را آرمان سرزمين معرفي كند كه رفاه و آزادي را براي همگان ايجاد ميكند. اين امر را در گسترش اعتراضهاي ساكنان اراضي اشغالي به سران صهيونيستها ميتوان مشاهده كرد كه در قالب اعتصابهاي گسترده صورت ميگيرد. گروههاي سياسي نيز براي سرنگوني نتانياهو فعال شدهاند. در اين شرايط دريافت كمكهاي اقتصادي و سياسي براي خروج از اين چالشها از اهداف سفر سران اين رژيم به آمريكا است. ثانيا در قبال فلسطينيها نيز صهيونيستها دو اصل سكوت غرب در برابر اشغالگريهاي گسترده اين رژيم در كرانه باختري و قدس و محاصره غزه در كنار ادامه روند سازش به عنوان مولفه امتيازگيري از فلسطينيها را پيگيري ميكنند. كه در ديدارهاي سران اين رژيم با مقامات غربي به كرات به آنها تاكيد شده است. ثالثا در حوزه منطقهاي نيز صهيونيستها از يك سو با قدرت يابي جبهه مقاومت و حركتهاي مردمي در قالب بيداري اسلامي مواجه هستند. از سوي ديگر صهيونيستها به دنبال ضربه زدن به جبهه مقاومت با محوريت لبنان، سوريه و ايران ميباشند. به رغم تمام تحركات صورت گرفته از سوي صهيونيستها و ائتلاف برخي كشورهاي عربي و غربي تاكنون اين تحركات نتيجه بخش نبوده و آنها نتوانستهاند اهداف ضد مقاومت خود را اجرايي سازند. بنابراين ميتوان گفت كه آنها با رويكرد به آمريكا به دنبال تشديد فشارها بر مقاومت ميباشند. براين اساس از اصليترين محورهاي سفرهاي باراك و نتانياهو مسائل مربوط به ايران و سوريه عنوان شده است. اين در خالي است كه مقامات آمريكايي بارها اذعان كردهاند كه توان مقابله با مقاومت را نداشته و خواستار عدم تحرك صهيونيستها شدهاند. رابعا صهيونيستها در عرصه جهاني نيز با انزواي شديدي مواجه هستند به گونهاي كه حتي در ميان مردم اروپا و آمريكا نيز جايگاهي ندارند. بهرهگيري از آمريكا براي خروج از اين وضعيت را ميتوان ازاهداف صهيونيستها دانست هرچند كه آمريكا نيز چنان در انزوا قرار دارند كه نميتواند چندان تحركي براي صهيونيستها داشته باشد. در مجموع ميتوان گفت كه اقدامات صهيونيستها در سفر به آمريكا برگرفته از چالشهاي گسترده آنها است در حالي كه برآنند تا از شرايط جمهوريخواهان و دموكراتها براي مبارزات انتخاباتي جهت كسب منافع بيشتر از آمريكا بهرهبرداري كنند. به عبارتي آنها به نوعي باج گيري را از آمريكاييها صورت ميدهند تا از فروپاشي بيشتر خود جلوگيري نمايند. آفرينش«دلنگراني جوانان از آينده» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:روزي نيست که در مصاحبه ها، جلسات، همايشها و گزارشات مسولان مختلف وعده و وعيدي از بهبود اوضاع جوانان و برنامههاي سازنده براي آينده آنها شنيده نشود. امروز هم که بازار اين شعارها داغ است و همه کانديداهاي مجلس قول ميدهند و در سخنرانيهايشان متعهد ميشوند که با روي کار آمدن گلستاني را براي قشر جوانان بنا خواهند کرد که ديگر هيچ مشکلي براي آنها نخواهد ماند. به گونهاي حرف ميزنند که انگار تا حالا هيچ کس از مشکلات اين قشر خبرنداشته و نميدانسته که جوانان کشورش دچار نگراني و مشکلات فراوان اجتماعي ميباشند. اما واقعاً انگار که هيچ کس نميداند و نميبيند جوانان اين مرزوبوم دچار چه گرفتاريهايي شدهاند که آينده روشني را براي خود تصور نميکنند. اين اسفبار است که نااميدي در بين بسياري از جواناني باشد که پايه گذاران آينده اين مملکت هستند. خيل عظيمي از فارغ تحصيلان که بازارکاري براي آنها مهيا نيست و درکابوس بيکاري سير ميکنند، ناخواسته خود را در ورطههاي خطرناکي مييابند که مقصدي جز نابودي نخواهد داشت. گرفتاري در دام اعتياد و بزهکاريهاي اجتماعي امروز گريبان قشرجوان مارا گرفته است. پايين آمدن سن اعتياد به 16 سال و افزايش جرائمي همچون سرقت و کيف قاپي بيانگر وضعيت نگران کننده اين قشر ميباشد. جواني که روزي در مدرسه، انشاي خود را درمورد “مي خواهيد درآينده چه کاره شويد” مينوشت امروز به اين فکر ميکند که چه کار کند تا “بيکار” نشود. چه کارکند تا نگاه سنگين اطرافيان نسبت به وي برداشته شود و به قولي سربار خانواده نباشد. غرور جواني اجازه نميدهد تا همچون سالهاي پيش پول توجيبي بگيرد، لذا ديگر انتخابي برايش باقي نميماند و به هرکاري دست ميزند تا خرجي خود را تامين کند. درصدد توجيه اعمال غيرقانوني نيستيم اما هيچ کسي فطرتاً از جرم و زندان خوشش نميآيد و معمولا به خاطرفشارهايي است که از بيرون به وي وارد ميشود. اما چرا درطي اين سالها اقدامي ريشهاي براي حل معضلات اين جوانان انديشيده نشده، امروز که با اين سروصدا بر طبل انتخابات ميکوبيم چه اقدامي براي آينده جوانان کرده ايم که توقع داريم جوان ما با شوق و اشتياق وعدههاي انتخاباتي کانديداها را باور کند و به آنها اعتماد نمايد. بحث عرق ملي به کنار و غيرت اين جوانان ثابت شده است و بارها حضورخود را درعرصههاي مختلف نشان دادهاند اگرهم کسي دراين ميان طلبکار و متوقع باشد اين جوانان هستند نه مسولين. چشم بر تلاشهايي که در طي چند سال گذشته براي جوانان شده است نميبنديم اما باورکنيد که اين اقدامات چشم گير و قانع کننده نبوده است. از کانديداهاي محترم مجلس تقاضا داريم همانقدر که در اين ايام به دنبال کسب راي اين جوانان هستند بعد از ورود به مجلس محو سياسي کاري و بازيهاي قدرت نشوند و به ياد اين جوانان هم باشند. فرزندان اين ملت را فرزندان خود بدانند و تصور کنند فرزند خودشان در شرف ازدواج است و شغلي ندارد چه طور براي بهبود وضعيت وي تلاش ميکنند!؟از نوشتن چند سطر بالا متاسفيم چون اگر افرادي که در پستهاي مختلف قرار ميگيرند وظيفه خود را ميشناختند ديگر مجبور به استغاثه براي خدمت رساني نبوديم. اي کاش فرهنگ خدمت رساني در ميان اين همه هياهو و شعار گم نميشد و شاهد بهبود وضعيت جوانان کشور ميبوديم. دنياي اقتصاد«پیرامون سیاست پیمان ارزی» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکترپویا جبل عاملی است كه در آن ميخوانيد:به نظر میرسد آن چه در ذیل سیاست پیمان ارزی، سیاستگذار به دنبال آن است، نه تنها مرتفع شدن بخشی از عملیات ورود و خروج ارز به کشور بلکه همچنین اطمینان از این مساله است که نرخ ارز تاثیرگذار در اقتصاد ایران، نه نرخ بازار که نرخ رسمی باشد که از سوی دولت تعیین شده است، اما آیا این اهداف دست یافتنی است؟بیایید ابتدا فرض کنیم، صادرکننده به هر طریق راضی میشود که با این سیاست همراهی کند و ارز خود را با نرخ 1226 تومان به فروش میرساند. در این صورت حداقل میتوان انتظار داشت که هدف اول دست یافتنی میشود و نیازی به ورود و خروج بخشی از ارز صادراتی به کشور نیست، اما آیا هدف دوم دست یافتنی است؟ با اطمینان کامل میتوان گفت که این هدف حتی با فرض بعید رضایت صادرکنندگان حاصل نمیشود؛ زیرا بخش اعظم کالاهای وارداتی اقتصاد ایران قاچاق است و چه بخواهیم و چه نخواهیم، قیمتهای این کالاها بر شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی تاثیرگذار است، در نتیجه نباید انتظار داشت که با اعمال چنین سیاستی، تورم به علت افزایش بهای کالاهای وارداتی رخ ننماید. اما این تمام داستان نیست، در بسیاری از کالاها ما شاهد آنیم که واردات هم از کانالهای قانونی است که نرخ ارز رسمی را در بهای تمام شده کالای خود در بر دارد و هم از طریق غیرقانونی که واردات با نرخ ارز بازار آزاد صورت میپذیرد. از این نظر، هیچ بعید نیست که حتی در بخشی از کالاهایی که وارداتشان با نرخ ارز رسمی انجام شده، باز بهای بازار آزاد بر قیمت بازار غلبه كند. در واقع واردکننده با قیمت ارز رسمی با مشاهده آن که کالای قاچاق با بهای ارز آزاد، هنوز بازار خود را دارد، میتواند اقدام به افزایش بهای کالای وارداتی خود کند و عملا نتیجه مورد نظر سیاست به طور کامل بهدست نیاید. اما حال اگر فرض اولیه خود را کنار بگذاریم، حتی همین نتیجه نصف و نیمه نیز بهدست نخواهد آمد. وقتی صادرکنندگان میبینند که قادرند ارز خود را با بهای بسیار بالاتری به فروش رسانند، چه انگیزهای برای آنان وجود دارد که دلار خود را به دولت بفروشند. آنان حاضرند همه راهها را برای دور زدن آزمون کنند، اما به هر طریق ارز خود را اگر مجبور باشند وارد کشور کنند و با نرخ آزاد بهفروش رسانند. سیاستی قادر است در صحنه عمل موفق باشد که بتواند همسو با انگیزه بازیگران به پیش رود. از این رو شاید بتوان نتیجه گرفت که سیاستگذار پولی باید راه دیگر را آزمون کند. اولا باید تمامی تلاشها را انجام داد تا سیستم بانکی بینالملل از ما روی بر نگرداند و دوم آنکه میتوان با اعمال سیاستهای پولی انقباضی اثرات تورمی کالاهای وارداتی را خنثی کرد. شاید مورد اول به تمامی در دست مقامات پولی نباشد؛ اما به نظر میرسد سیاستگذاران حداقل روی کاغذ، ابزار کافی را برای اجرای مورد دوم در دست دارند. گسترش صنعت«تکنیکهایی برای شنیدن صدای مشتری» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم سیدعلیرضا شجاعی است كه در آن ميخوانيد:سرعت بالای تغییر تکنولوژی و پیشرفت علم و دانش موجب ایجاد فضای رقابتی بین بنگاههای تولیدی شده است که هریک از بنگاهها سعی دارند با کسب سهم بیشتری از بازار گوی سبقت را از رقبای خود بربایند. در چنین شرایطی کمتوجهی به نوآوری، تولید کالای کیفی و کاهش قیمت تمام شده و بهصورت عامتر عدم اهتمام به خواسته و نیاز مشتری، به شکست در ارائه محصول منجر میشود. ازاینرو شرکتهای تولیدکننده، عرضه بعضی از محصولات را متوقف یا اصلاح میکنند تا به بهترین نحو جوابگوی نیازها و خواستههای مشتریان باشند. بهعبارت دیگر شرکتها با تشخیص نیازها و خواستههای مصرفکنندگان و توجه به آنها در بازارهای مختلف به تداوم تجارت بلندمدت، افزایش رشد و رونق اقتصادی به تولید محصولات جدید میپردازند. چراکه در عرضه، رقابت مصرفکنندگان شکلدهنده تقاضا در بازار کالا و خدمات است که در صورت برخورداری از ابزارها و حمایتهای حقوقی لازم، میتوانند با انتخاب صحیح، تولیدات و خدماتی را که به هر نحو از استانداردهای لازم برخوردار نیستند از صحنه بازار حذف کنند و بدین وسیله رقابت هرچه بیشتر را در میان عرضهکنندگان کالا و خدمات جهت ارائه محصولات بهتر ایجاد کنند. برهمین اساس رویکرد دانش بازاریابی نیز در مشتریمحوری و جلب خریداران تغییر کرده و اگر در زمان تولید صنعتی سرمایهداری اولیه و میانه، رویکرد کاهش هزینه و رقابت قیمت سازوکار اصلی بوده است؛ اکنون در شرایط تولید صنعتی سرمایهداری متمرکز که شرکتهای چند ملیتی، فراملیتی، فروشگاهها، بنگاههای زنجیرهای و زنجیره تامینی کلان سیطره بلامنازع بر بازار دارند، رویکرد خدمات مشتری سازوکار اصلی بازاریابی را تشکیل میدهد. هماکنون تکنیکهای مختلفی در سطح دنیا برای تعامل با مشتری و ذینفعان یک بنگاه تولیدی یا خدماتی به وجود آمده و استانداردهایی تدوین شده است که از آن جمله میتوان به مدیریت ارتباط با مشتری(CRM) و گسترش عملکرد کیفی (QFB)اشاره کرد که در آن صدای مشتری (VOC)مهمترین عامل در نظر گرفته میشود. در این بین یکی از مهمترین و اصلیترین شیوههای مصرفکنندگان در دستیابی به حقوق خود، وجود سازمانهای غیردولتی است که بهعنوان بخش سوم در کنار بخش خصوصی و دولت در اداره جامعه نقش دارد. این سازمانها با توجه به اینکه بستر رشد و ارتقای افراد و نیز زمینهساز بروز توانمندیها و پتانسیلهای آنها در ایفای مسوولیت اجتماعی هستند، از موثرترین کانالهای مشارکت مردم در فعالیتهای مرتبط با فرآیند توسعه پایدار به شمار میروند. تجربه نشان داده است در صورتیکه بنگاهی تولیدی و توزیعی در انعکاس صدای مصرفکننده به خوبی عمل کند، در نهایت نیازهای تولیدکننده، واردکننده و توزیعکننده تامین خواهد شد و از همین روست که مسائل مربوط به احقاق حقوق مصرفکننده بهصورت جدی و مستمر پیگیری میشود اما نباید فراموش کرد که حمایت از حقوق مصرفکنندگان در ایران با موانع بسیاری روبهروست و رفع بهتر این موانع و پیگیری جدی مطالبات و خواستههای این قشر تنها با ایجاد نهادهای مدنی و غیردولتی میسر خواهد شد که خوشبختانه در این زمینه انجمنهای حمایت از حقوق مصرفکنندگان در سطح شهرستانی، استانی و ملی شکل گرفته است. تجربه کسبشده در کشورهای پیشرفته حاکی از آن است که بهواسطه تحقق این امر انعکاس صدای مشتری و پیگیری مداوم حقوق آنها به بهترین شکل ممکن صورت خواهد گرفت. حال امید میرود که با ایجاد نهادهای مردمی و غیردولتی شاهد تقویت حمایت از حقوق مصرفکنندگان در جامعه ۷۵ میلیونی باشیم.